محمد رضا شوق الشعراء

محمد رضا شوق الشعراء  
    تبعات رشد جمعیت افاغنه در ایران
    بچه های فقیری که در محرومیت با کینه و عقده بزرگ می شوند

    نزدیک به سه سال پیش یک زن و شوهر جوان افغان با دو بچه دو ساله و سه ساله یک اتاق بدون امکاناتی را در زیرزمین یک باغ قدیمی اجاره کردند، اتاقکی که نه برق داشت و نه آب و نه تهویه و نه نور آفتاب، با یک توالت بی سقف و یک شیر آب در یک حیاط مخروبه، مرد افغان که اعتیاد شدید داشت فقط هفته ای چند روز سر کار می رفت و زن جوان حامله بود، چند ماه از آمدنشان نگذشته بود که زن جوان افغان را همسایه ها شب هنگام به بیمارستان شهید صدوقی رساندند و با پیگیری هایی که شد زن جوان در بیمارستان بستری شده و با سزارین دو قلو وضع حمل کرد، زن افغان که بی تاب دو کودک خردسال دیگرش بود تاب تحمل گرما و امکانات و غذای خوب را در بیمارستان نیاورد و بعد از دو روز با گریه و التماس و دادن رضایت به اتاقک زیرزمینی بازگشت و در سرمای زمستان و بدون برق و آب گرم و سرد به زندگی خود ادامه داد، همسایه ها و رهگذران هر کس به سهم و به وسع خود به این خانواده و کودکان شیرخواره کمک کردند، زمستان گذشت و بهار آمد، و تابستان و زمستان، دوقلوهای این زن بدبخت در بدبختی و البته بدون کسالت و بیماری بزرگ می شدند، و بچه هایی که هیچ وسیله تفریحی نداشتند در کوچه و میان خاک و آسفالت روز را به شب رسانده، وقت و بی وقت درب خانه ها را برای گرفتن یخ و نان و قند بصدا در می آوردند، اینک در حالیکه چهار کودک کوچک افغان در کوچه ولو هستند، زن افغان باز حامله است و می خواهد تا پنجمین و شاید ششمین کودک فقیر خود را نیز در این زیر زمین بدنیا بیاورد؛ و چرا بدنیا نیاورد؟ او می تواند زایش داشته باشد، به وضع موجود راضی هست، ایرانی ها نیز با ترحم و دلسوزی هرگونه که بتوانند به او کمک غذایی و پوششی می کنند، و در آینده نیز، کودکانی که در فقر و محرومیت با کینه و عقده بزرگ می شوند، ضربه های محکم خود را به ایران و ایرانیان خواهند زد.
    چهار بچه ای که لخت و عور در کوچه ولو هستند، برای عبور و مرور اتومبیلها و عابرین پیاده مشکل ایجاد می کنند و نگاهشان به عابرین و ایرانیان، نگاه خشم است نه التماس، انگار مقصر بدبختی خود را ایرانیان می دانند، و همه آنچه را که ندارند می خواهند از ایرانیانی که دارند بگیرند.
    چهار کودک زیر هقت سال افغان هر روز میوه می خورند، چرا که روبروی میوه فروشی محل می ایستند، و فروشنده و مشتریان به نگاه و دست آنان با میوه ای جواب می دهند. چهار کودک زیر هفت فقیر افغان هر روز شیر می خورند، چرا که روزی چند ساعت روبروی لبنیات فروش محله می ایستند. اگر اینگونه پیش برود در دهه آینده جمعیت این خانواده فقیر بیش از ده نفر خواهد بود، و این درحالیست که هفت زوج ایرانی، هفت دختر و هفت پسر ایرانی که سه سال است در کوچه نزدیک اتاقک این افغانها زندگی مشترک خود را شروع کرده اند، فقط و فقط سه بچه دارند! هفت زوج ایرانی سه بچه، یک زوج فقیر افغانی چهار بچه و یک بچه در راه!
    آنگونه که مهاجران افغانستانی در ایران زندگی می کنند ایرانیان نمی توانند، زن جوان افغان در اتاقک بدون توالت و حمام و بدون ظرفشویی و گاز و یخچال چهار کودک بزرگ کرده و همچنان به زندگی ادامه می دهد.
    با توجه به سن پائین ازدواج در افغانستانی ها و سن بالای ازدواج در ایرانیان، در آینده نزدیک شاید که جمعیت افغانستانی ها مقیم ایران از ایرانیان بیشتر شود، و این خطر بزرگی است که مدیران و مسئولان ایرانی زیاد توجه چندانی به آن ندارند.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا