محمد رضا شوق الشعراء:تو در پیش شیطان چه قرب و ارزش و جایگاهی داری؟

وارد راهروی باریک و درازی که شعله های آتش آن را احاطه کرده بود شدم. از همه جا آتش و چرک و خون می بارید.  در حالیکه همه وجودم را آتش فرا گرفته بود و می سوخت سراپا ترس و وحشت و واهمه شروع بدویدن کردم. راهرو به لجنزار متعفنی ختم می شد و پشت لجنزار، بیسه ای وحشتناک بود که صدها و هزاران مار و افعی و گرگ و کفتار و کرکس و کلاغ در آن آشیان داشتند، و پشت بیشه و در انتهای یک کویر خشک و بی آب و تاریک، بارگاه بزرگ شیطان قرار داشت. در حالیکه صدها و هزاران نفر خود را به خاک انداخته و چشم بدر دوخته بودند، شیطان بر تخت پادشاهی خود جلوس کرد، از هر سو فریاد و زمزمه ای به هوا خاست، هر کس،هر گونه که می توانست برای به شیطان نزدیک شدن و قرب پیدا کردن تلاش می کرد و دست و پا می زد. شیطان برای ادامه پادشاهی و ریاست و حکمرانی، به فرماندهان بزرگی نیاز داشت. به فرماندهانی که قادر باشند قلمرو حکومت او را افزایش دهند.
شیطان برای انتخاب فرماندهان خود آزمونی بزرگ برگزار کرد و پرسید چگونه می توان مانع از خوشبختی و شادکامی و رفاه انسانها شد و آنان را در فقر و بدبختی و محرومیت ابدی قرار داد و جامعه را به انحطاط و نابودی کشاند و دلها را از یاد خدا دور کرد؟
یاران و مریدان شیطان به تکاپو افتادند و برای ارائه راهکار و خود نشان دادن هرکسی نفر روبروی خود را به کنار می زد و خود را به جلو می کشاند. عاقبت یکی از تنومندترین یاران شیطان خود را به پای شیطان بزرگ انداخت و فریاد زد: شراب و الکل و در میان سکوت فراگیر ادامه داد، مستی شراب می تواند انسانها را تباه کرده و جوامع را به آسانی نابود سازد. که ناگهان فرد دیگری فریاد زد: نخیر! مواد مخدر و اعتیاد می تواند بیشتر از هر چیزی در انحطاط جوامع نقش داشته باشد. فاحشه ای بلند پایه بهمراه یک قاچاقچی انسان، در حالیکه دست همدیگر را محکم گرفته بودند خود را به شیطان رسانده و از نقش مهم فحشاء و بیماری های مقاربتی در از هم پاشیده شدن خانواده ها و از بین بردن جوامع انسانی گفتند. شیطان خشمگین و عصبانی با ضرباتی تند هر کدام ازین پیشنهاد دهندگان را بسوی انداخت فریاد زد: نخیر! اینها هیچکدام نمی توانند به تنهایی مانع از خوشبختی انسانها شوند و جوامع انسانی را نابود کنند. این راه کار نیست. اینبار طرفداران شیطان که حسرت فرمانده لشگر شیطان را داشتند با ترس و واهمه بیشتر و البته آرامتر شروع به ارائه راهکار کردند. یکی از قمار و شرط بندی گفت. دیگری از تنبلی و بیکاری. یکی از جنگ و یکی از ربا و نزول و دیگری از کبر و حسد گفت و اما هیچکدام ازین پیشنهادات شیطان را راضی نکرد. یکی از بزرگترین سرسپردگان شیطان، دروغ و قانون شکنی را راهی برای دور کردن انسانها از خوشبختی دانست. شیطان به جمیع جمع شدگان و پیروانش مهلتی بیست و چهار ساعته داد تا راهکار نابود سازی خوشبختی انسانها را پیدا کنند. شیطان، زاده های کوچک خود را به تقلا واداشت و گفت تا خوب در کارها و اعمال خود دقت کرده و کنکاش و بررسی کنند تا بفهمند که از کدام راه می توان زودتر و بهتر به نتیجه رسید و خوشبختی و زندگی انسانها را به نابودی و انحطاط کشاند.
پیروان شیطان هر کدام راهی گرفتند و در گوشه ای زانو به بغل گرفتند و در فکر فرو رفتند و به گذشته و امروز و فردا نگریستند و از خود پرسیدند که شیطان خود خوب می داند که راه و کار چیست و اما یافتن جواب می توانست یابنده جواب را به بالاترین مقام در درگاه شیطان برساند.
ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها بسرعت می گذشتند و پیروان شیطان بیشتر از کنکاش خود ناامید میشدند، در آخرین ثانیه مهلت شیطان، ناگهان عالمی دانا و با وقار وارد بارگاه شد و با نگاه مقدس گونه اش همه را مجذوب و آرام و حیرت زده کرد. همه از خود می پرسیدند که او با این ابهت و قداست و متانت، در بارگاه شیطان چه می کند؟ شیطان پیش روی تازه وارد از جا بلند و شد و رو به یاران کرد و گفت: جواب آمد، و این عالم دانا خود خوب می داند که چگونه می توان مانع از خوشبختی انسانها شد. او با دیانت و ارادت و ذهنیت خود کاری کرده که شما با همه بی دینی خود نتوانسته اید. او با کار و عمل خود به اندازه همه شما و شاید بشتر به من خدمت کرده. شیطان یارانش را به سجده تازه وارد فراخواند و شیطان های کوچک همه در سجده آرام گرفتند تا راز از بین بردن خوشبختی انسانها را بفهمند.
عالم بزرگ همچنان که به شیاطین فحش و بد و بیراه می گفت و آنان را لعن می کرد خواست از بارگاه بیرون رود که دید از هر راه که می رود به تخت شیطان می رسد. همه راهها برای او به شیطان ختم می شد. عاقبت کنار شیطان ایستاد و چشم در چشم شیطان انداخت و گفت: از من چه می خواهی!؟ که شیطان مقابل او زانو زد و گفت: من فقط می خواهم تو همکاری و همراهیت را با من قطع نکنی و افتخار همکاری دهی و منصب معاونت اولی مرا قبول کنی. می خواهم تو فرمانده لشگری از بزرگترین لشگران من باشی.
مخالف همیشگی شیطان سر به گریبان فرو برد و با خشم فریاد زد: ملعون! من بعد از یک عمر عبادت و خداجویی چکار کرده ام که تو می خواهی مرا به خدمت گیری؟ من در همه عمر برای دور بودن از تو تلاش کرده ام و مدام بر تو لعنت فرستاده ام و می فرستم و حال تو می خواهی که مرا در آغوش بگیری و به من پست و مقام بدهی؟ شیطان قهقهه بلندی سر داد و گفت: در همه عمر و حتی آنزمان که مرا لعن می کردی، به فرمان و مامور من بوده ای و آنچه کرده ای و گفته ای برای من بوده است و مهمترین و بزرگترین کاری که برای من و نابود سازی خوشبختی و وجدان و دیانت انسانها انجام داده ای این بوده است که نقش بزرگ و مهمی در بکار گماردن یک آدم ناشایسته و نالایق به مقامی که سزاوار آن نبوده است داشته ای. تو برای رسیدن او به پستی که لایقش نبود تلاش کردی و برای سپردن کار بزرگ به آدم کوچک زور زدی و چقدر ممنونم از تو که بیشترین خدمت را در لباس دشمنی با من کردی؛ و رو کرد به یاران و مریدان خود و گفت: آری ای پیروان راستین و وفادار من! بزرگترین راهی که می تواند مانع از خوشبختی انسانها و رشد و توسعه جوامع گردد سپرد کار بدست آدم ناکاردان می باشد. پس بکوشید و بکوشید تا با ایجاد وسوسه و ذهنیت سازی و توهم پروری، افراد نالایق و ناشایسته و ضعیف را به میدان آورده و آنان را بر سر کاری که لایق و شایسته آن نیستند بگمارید، و  در کوتاه مدت نتیجه کار خود را ببینید. فساد و تباهی در بین بشر تنها اینگونه است که پای می گیرد و رشد می کند، پس تا می توانید بکوشید تا انسانها برای بدست آوردن مقام و کاری که لایق و شایسته آن نیستند بکوشند و کمک کنید تا آن را بدست آورند و برای حفظ آن بکوشند. جشن و شادی در بین شیطان و شیطان زادگان و پیروان و همراهان شیطان آغاز شد، و از هر سو آتش شروع به بارش و باریدن کرد. همه می سوخت و می سوخت و نابود می شد و از دور و نزدیک، صدای ناله و ضجه انسانهایی که در دام شیطان گرفتار شده بودند بگوش می رسید.
خیس عرق از خواب بیدار شدم. ترس همه وجودم را فرا گرفته بود، تا صبح بیدار نشستم و فکر کردم و بدور و بر خود خیره شدم. خدا را شکر آنچه را که شیطان می خواست و در جستجویش بود اینجا نبود. به هر کجا که نگاه کردم، لیاقت و کاردانی و تخصص و کارآمدی و شایسته سالاری بود و فرد کوچک و ضعیف و نالایقی نبود که بر سر کار بزرگی گمارده شده باشد. با خود گفتم تنها جایی که شیطان کاری از پیش نمی برد اینجا هست. شما بغیر ازین فکر می کنید!؟

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا