یزدفردا :كتاب: كليات ديوان وحشي بافقي که بامقدمه استاد سعيد نفيسي وحواشي محمود علمي (درويش) توسط انتشارات  سازمان انتشارات جاويدان با شابك  964-5732-70-0
منتشر شده است دارای مقده ای ارزشمند است که به فلم استاد نفیسی در رابطه با کمال الدین محمد وحشی بافقی نگاشته شده است و حال که در آستانه برگزاری  گنگره وحشی بافقی هستیم بد نیست ضمن احترام به تلاش این بزرگان در معرفی وحشی باقی آن را منتشر نمایید تا گامی باشد در معرفی این شاعر نامور ایرانی .

چكيده: بررسي و جمع بندي متون كتاب هاي تاريخي و تذكره ها درباره وحشي بافقي و ارايه زندگي نامه اين شاعر بزرگ و همچنين معرفي شاعران هم سخن وحشي و اندكي درباره سخن وحشي بافقي.
واژگان كليدي: عرفات العاشقين و عرصات العارفين، تذكره ميخانه، مجمع الفضلاء، خلد برين، ناظر و منظور، فرهاد و شيرين، شيرين و فرهاد، مرادي بافقي، غضنفر گلجاني، محتشم كاشاني، ضميري همداني، فهمي كاشاني، شجاع كاشاني، مير حيدر رفيعي معمايي، شاه طهماسب صفوي، قاسم بيك قسمي، شاه نعمت الله ولي، ميرميران يزدي، شاه نور الدين نعمت الله باقي، محمد علي بيك، شمس الدين محمد بافقي، فغاني شيرازي، وصال شيرازي، مولانا شرف الدين علي بافقي، سنگ رخام، سر برج، پير برج، شاهزاده فاضل، بازار صدري، حمام صدري، كوچه اهرك، حظيره ملا، خيابان پهلوي، هند، كاشان، بافق، يزد.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34336.jpeg
«سعيد نفيسي»، فرزند «علي اكبر ناظم الاطبا» در 18 خرداد 1274 ه.ش در «تهران» به دنيا آمد. او پس از تحصيلات مقدماتي در زادگاه، در سن 15 سالگي براي ادامه تحصيل به «اروپا» رفت و در دانشگاه هاي «نوشاتل سوييس» و «پاريس فرانسه» درس خواند و در 1297 ه.ش به ايران بازگشت.
«استاد سعيد نفيسي» ابتدا به تدريس فرانسه در دبيرستان ها و سپس در «مدرسه علوم سياسي»، «دار الفنون»، «مدرسه عالي تجارت» و «مدرسه صنعتي» پرداخت. آن گاه، مدرس دانشكده هاي «حقوق» و «ادبيات» در «دانشگاه تهران» شد و به عضويت «فرهنگستان ايران» در آمد.
تسلطش بر تاريخ و ادبيات ايران، هوش سرشار، سخت كوشي كم مانند و كتابخانه غني او، سبب شد آثار فراواني از خود بر جا بگذارد و بتواند گوشه اي از ادبيات ايران را با تصحيح باز شناساند و منتشر كند. وي آثار پژوهشي فراواني آفريد و كتاب هايي را ترجمه كرد و به داستان نويسي هم پرداخت. آن پژوهشگر بزرگ كه از نوادر دوران بود، سرانجام در 22 آبان 1345 ه.ش بر اثر بيماري آسم در «تهران» درگذشت.
فهرست كتاب هاي پژوهشي و تاليفي او چنين است: «احوال و اشعار رودكي» در 3 جلد، «تاريخ نظم و نثر ايران در زبان فارسي» در 2 جلد، «جستجو در احوال و اشعار فريد الدين عطار»، «شاهكار هاي نثر معاصر فارسي» در 2 جلد، «بابك خرمدين»، «روزگار ابن سينا»، «زندگي و كار و انديشه پور سينا»، «خاندان طاهريان»، «تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان»، «مسيحيت در ايران» و «سرچشمه تصوف».
فهرست كتاب هاي تصحيحي او چنين است: «آثار گمشده ابو الفضل بيهقي»، «سير العباد الي المعاد» نوشته «سنايي غزنوي»، «سام نامه» اثر «خواجويكرماني»، «تاريخ مسعودي» يا «تاريخ بيهقي» در 3 جلد، «دستور الوزرا»، «ديوان قصايد و غزليات عطار نيشابوري»، «ديوان لامعي گرگاني»، «زين الخبار گرديزي»، «سخنان منظوم ابو سعيد»، «كليات عراقي»، «ديوان ازرقي هروي»، «ديوان هلالي جغتايي»، «ديوان قاسم انوار»، «ديوان رشيد وطواط»، «ديوان عمعق بخارايي» و «ديوان اوحدي مراغه اي».


وحشي بافقي

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34335.jpeg
پرتره «مولانا كمال الدين محمد وحشي بافقي»، شاعر پرآوازه سده دهم.
سحر رضوي؛ سايت
اين يك تصوير ساختگي است.

 

گفتار هاي مختلف را كه در 23 كتاب درباره «وحشي» آورده اند، چون نقد بكنيم و با هم بسنجيم، نتيجه چنين به دست مي آيد: (1) ۞

1- نام و لقب

نام «وحشي» را مولف «عرفات العاشقين» (2) ۞، «كمال الدين» و مولف «ميخانه» (3) ۞، «شمس الدين محمد» نوشته اند. مولف «عرفات» خود با وي معاشر بوده و پس از مرگش ديوان وي را گرد آورده است و مولف «ميخانه» آن چه درباره او نوشته، نقل قول از زبان ديگري است. در اين صورت، گفته مولف «عرفات العاشقين» ترجيح دارد و لقب او را «كمال الدين» بايد دانست؛ مگر آن كه «وحشي»، خود، وقتي، لقب خود را تغيير داده و «كمال الدين» را به «شمس الدين» بدل كرده باشد؛ چنان كه گاه گاهي ديگران هم اين كار را كرده اند. چون مولف «ميخانه» نام شخصي وي را «محمد» نوشته، شايد بهتر باشد كه نام و لقب او را «كمال الدين محمد» بدانيم.

2- زادگاه

در همه جا «وحشي» را بافقي و از مردم «بافق» دانسته اند؛ منتهي برخي كرماني و بيش تر يزدي نوشته اند؛ اين هر دو روايت را بسته به زماني كه نوشته باشند مي توان پذيرفت؛ زيرا كه «بافق» آبادي بزرگي است در ميان يزد و «كرمان» در 24 فرسنگي يزد بر سر راه «كرمان» و بدين جهت در تشكيلات اداري و حكومتي ايران در زمان هاي مختلف گاهي جزو قلمروي يزد و گاهي جزو قلمروي «كرمان» ولي بيش تر تابع حكومت يزد بوده است.

3- ولادت

يگانه جايي كه به سن «وحشي» اشاره كرده اند در «ميخانه» است كه مولف تصريح كرده در 52 سالگي از جهان رفته است. چون وي قطعاً در 991 ه.ق (962 ه.ش) درگذشته، پس ناچار در 939 ه.ق (911 ه.ش) ولادت يافته و جز اين، راه ديگري براي دانستن تاريخ ولادت وي نيست.



4- خاندان

«محمد عارف لقايي» در «مجمع الفضلا» نوشته است كه: "آبا و اجدادش از مردم صاحب جمعيت و باسامان و توانگر بوده اند." اين كه لقب «كمال الدين» داشته و به او «مولانا» مي گفته اند، پيدا است كه از خانواده دانشمندان بوده است؛ زيرا كه اين گونه القاب اختصاص به ايشان داشته و كلمه «مولانا» را نيز درباره ايشان به كار مي برده اند. وانگهي، «وحشي» خود در آغاز چندي در «كاشان» مكتب داري كرده و مكتب داري نيز به اين گونه مردم اختصاص داشته است.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34332.jpeg

عکس: امين آزاد؛

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34333.jpeg

عکس: ايرج افشار؛



خانه وحشي بافقي در بافق
دو نماي قديمي و تازه از خانه «وحشي بافقي» در «بافق».
1- «خانه پير» در «بافق» كه به گفته «ايرج افشار» نزد مردم به خانه «وحشي» شهرت داشته و مقرب و زيارتگاه مردم بوده ولي شوربختانه خراب شده است.
2- سنگ قبري به نام «محمد» به تاريخ شوال 524 ه.ق (مهر 509 ه.ش) كه بر ديوار اطاقي از آن خانه نصب بوده، همان اطاقي كه مردم آن را اطاق زندگي آن شاعر مي دانسته اند.
3- خانه تازه «وحشي بافقي» كه به تازگي مرمت شده و «موزه مردمشناسي بافق» نيز هست، ولي گويا همان خانه مشهور به «خانه وحشي» نيست.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34334.jpeg
عکس: مجيد حسن پور

در اين كه «وحشي» برادري داشته كه «مرادي» (4) ۞ تخلص كرده است، ترديدي نيست، زيرا كه در تذكره ها بدين نكته تصريح شده و گفته اند كه هر دو برادر، شاگرد «شرف الدين علي بافقي» (5) ۞ بوده اند و اين اشعار را از «مرادي» نقل كرده اند:

 
 
....................................................
اي تازگي ز روي تو گل را و لاله را ....................................................
....................................................
..................
.... 1 ....
..................
..................
....................................................
ماند غزال چشم تو چشم غزاله را ....................................................
....................................................
 
 
 
....................................................
بعد مردن تربت ما را عمارت، گو مباش ....................................................
....................................................
..................
.... 2 ....
..................
..................
....................................................
بر سر قبر شهيدان گنبد گردون بس است ....................................................
....................................................
 
 
 
....................................................
چون گردباد، عمري، در هر گل زميني ....................................................
....................................................
..................
.... 3 ....
..................
..................
....................................................
گرديدم و نديدم مثل تو نازنيني ....................................................
....................................................
 
 



اين برادر پيش از مرگ «وحشي» درگذشته و چنان كه «آقاي گلچين معاني» در حواشي «تذكره ميخانه» اشاره كرده است، «وحشي» در تركيب بندي كه در مرثيه او سروده، به تخلص او كه «مرادي» بوده، چنين اشاره كرده است:

ياران! رفيق هم نفس و يار من كجاست؟.............................................
دل زار شد ز نوحه من نامراد را .............................................
گوهر شناس و جوهري نظم و نثر كو؟ .............................................
ياري نماند و كار من از دست مي رود .............................................
.............................................
........................
....... 4 .......
........................
....... 5 .......
........................
....... 6 .......
........................
....... 7 .......
........................
........................
.............................................
مردم ز غم، برادر غمخوار من كجاست؟ .............................................
اي همدمان! مراد دل زار من كجاست؟ .............................................
جوهر فزاي گوهر اشعار من كجاست؟ .............................................
آن يار را كه بود غم كار من كجاست؟ .............................................
.............................................
.............................................
در خاك رفت گنج «مرادي» كه داشتيم .............................................
ما را نماند خاطر شادي كه داشتيم .............................................
 


پيدا است كه برادرش، «مرادي»، هنگامي در گذشته است كه وي شاعري را آغاز كرده بوده است. معلوم نيست اين برادر همان كسي است كه به گفته مولف «تذكره ميخانه» پيش از او «وحشي» تخلص مي كرده و اشعار وي را كه تخلص «وحشي» نداشته در ديوان خود ضبط كرده است يا دو برادر داشته كه يكي «وحشي» و ديگري «مرادي» تخلص كرده اند.

«غضنفر گلجاري» -شاعر- كه با «وحشي»، هنگامي كه در آغاز دوره شاعري در «كاشان» مي زيسته، معاصر بوده است، درباره «وحشي» و برادرش اين رباعي را سروده است:

 
.............................................
وحشي و برادرش چو خلوت كردند .............................................
هر شعر كه در كهنه كتابي ديدند .............................................
.............................................
..............................
.......... 9 ..........
..............................
.......... 10 ..........
..............................
..............................
.............................................
در ملك سخن ترك خصومت كردند .............................................
بردند و برادرانه قسمت كردند (6) ۞ .............................................
.............................................
 


5- چهره

در اين كه «وحشي» كل (7) ۞ بوده است، ترديدي نيست؛ زيرا بجز شعري كه مولف «تذكره ميخانه» نقل كرده است (8) ۞، چنان كه «آقاي گلچين معاني» در حواشي آن كتاب آورده است، «وحشي»، خود، جاي ديگر بدين معني چنين اشارت كرده است:

 

 
 
..................................................
نشستم دوش در كنجي كه سازم ..................................................
در آن ساعت حكيمي در گذر بود ..................................................
پريشان حال بودم من در آن وقت ..................................................
به من گفتا كه دارويي مرا هست ..................................................
بيا تا بر سرت پاشم، كه رويد ..................................................
كشيدم از جگر آهي و گفتم ..................................................
"زمين شوره سنبل بر نيارد ..................................................
..................................................
....................
..... 11 .....
....................
..... 12 .....
....................
..... 13 .....
....................
..... 14 .....
....................
..... 15 .....
....................
..... 16 .....
....................
..... 17 .....
....................
....................
..................................................
سر كل را به زير فوطه (9) ۞ پنهان ..................................................
مرا چون ديد زين سان، گشت خندان ..................................................
ز فعل او شدم از سر پريشان ..................................................
كزان دارو سر كل راست درمان ..................................................
تو را مو بر سر از خاصيت آن ..................................................
مگر نشنيده اي حرف بزرگان ..................................................
در او تخم عمل ضايع مگردان" (10) ۞ ..................................................
..................................................
 

همان «غضنفر گلجاري» درباره وي سروده است:

 
.................................................
وحشي كه گرفته شوره گرد سر او .................................................
افتاد ميان ما و او كشتي شعر .................................................
.................................................
......................
...... 18 ......
......................
...... 19 ......
......................
......................
.................................................
دايم ز سر كل است شور و شر او .................................................
ليكن نتوان نهاد سر بر سر او (11) ۞ .................................................
.................................................
 

 


6- شهر سكونت

چنان مي نمايد كه «وحشي» در آغاز چندي در شهر يزد زيسته و سپس به «كاشان» رفته و به مكتب داري پرداخته است. او در آن جا شاعري آغاز كرده و با شاعران آن شهر مانند «محتشم»، «ضميري»، «فهمي»، «شجاع» و «غضنفر گلجاري» درافتاده و كار ايشان به مهاجات (12) ۞ كشيده است. شايد به همين سبب، بار ديگر به يزد رفته و تا پايان زندگي در آن شهر زيسته و در آن جا درگذشته و مدفون شده است. هنگامي كه در «كاشان» مي زيسته، از پشتيباني و نيكي هاي شاعر معروف، «رفيع الدين مير حيدر معمايي طباطبايي كاشاني» متخلص به «رفيعي» برخوردار شده است.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34337.jpeg

كوچه اهرك يا كوچه آروك يزد

دو نما به ترتيب از ميانه و ته «كوچه اهرك» يا «كوچه آروك» در يزد. مي گويند خانه «وحشي بافقي» در يزد در اين كوچه بوده است كه پس از مرگش او را در سر همين كوچه و كنار «شاهزاده فاضل» دفن كرده اند. شايد اين كوچه همان "كوي بت عربده جو" باشد. امروزه اين كوچه با نام هاي «شهيد پاكنژاد»، «بيست و يكم» و «شهيد عبد الرشيد قادري نسب» شناخته مي شود. «خانه اخوان سيگاري»، «خانه طبسي ها» و «مسجد غريب» از ديگر بنا هاي مهم اين كوچه هستند.

7- شاعران مرتبط
7-1- رفيعي معمايي كاشاني

«رفيعي» از شاعراني بوده كه يك قسمت از عمر خود را در ايران و قسمت ديگر را در «هند» گذرانده است و چون اشعاري در مرثيه «شاه طهماسب» در 982 ه.ق (953 ه.ش) سروده و از حوادث سال 985 ه.ق (956 ه.ش) ايران نيز در شعر خود ياد كرده است، پيدا است كه پس از 985 ه.ق (956 ه.ش) از ايران رفته است. او در دربار «جلال الدين محمد اكبر» -پادشاه معروف بابري «هند»- از سرايندگان معروف به شمار رفته و چون در شعر تنها در فن تاريخ و معما دست داشته است، به او «معمايي» مي گفته اند.

وي سرانجام در پايان زندگي با «خواجه حبيب الله» -از اعيان «هند»- كه از «گجرات» به «لاهور» رفته بود همسفر شد كه به ايران بازگردد. او اموال بسيار كه در مدت اقامت در «هند» به دست آورده بود را با خود برداشت و به كشتي نشست كه به ايران رهسپار شود. نزديك سواحل «كيج» و «مكران» (13) ۞، كشتي شكست و هر چه داشت به تاراج رفت و بدين حال درگذشت. پيدا است كه پس از مرگ «وحشي» در 991 ه.ق (962 ه.ش) از جهان رفته، زيرا كه آن قطعه را در تاريخ رحلت «وحشي» سروده است كه پيش تر از اين نقل كرده ام. (14) ۞

برادر «رفيعي»، «مير جعفر» نيز در تاريخ معروف است و سه پسر او كه هر سه شاعر بوده اند نيز معروف اند؛ يكي «مير سنجر كاشاني» درگذشته در 1021 ه.ق (990 ه.ش) و ديگر «ميرزا ابو طالب طباطبايي» و ديگر «مير معصوم» كه «بي غم» تخلص مي كرده است.
7-2- محتشم كاشاني

«مولانا كمال الدين محتشم كاشاني»، پسر «خواجه مير احمد»، متوفي در 962 ه.ق (934 ه.ش) كه خود در ربيع الاول 996 ه.ق (بهمن 966 ه.ش) درگذشته و در «كاشان» مدفون است. وي شاعر قرن دهم و معروف تر از آن است كه حاجت به معرفي داشته باشد.
7-3- ضميري

در ميان شاعران قرن دهم كه معاصر «وحشي» بوده اند، چهار تن ضميري تخلص كرده اند: «ضميري اصفهاني»، «ضميري سمرقندي»، «ضميري همداني» و «شيخ نظام الدين ضميري بلگرامي». چنان مي نمايد كه «ضميري» اي كه با «وحشي» مشاعره داشته، «ضميري همداني» بوده باشد كه پسر «حيراني همداني» بوده و پدرش چندي در «كاشان» ساكن بوده است. «حيراني همداني» از مردم «قم» بوده و چون چندي هم در «همدان» زيسته، به «همداني» معروف شده بود و در 903 ه.ق (877 ه.ش) در «آذربايجان» درگذشته است.

ممكن است پسر «ضميري» كه او نيز به «همداني» معروف بوده است، در زماني كه پدرش در «كاشان» مي زيسته، در آن شهر ساكن بوده باشد. «ضميري اصفهاني» كه معروف تر از آن سه ضميري ديگر است از شاعران اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم بوده و پس از «وحشي» تا زمان «شاه عباس اول» زنده بوده است و چنان مي نمايد كه با «وحشي» روابطي نداشته بوده باشد.
7-4- فهمي

در قرن دهم و در زمان «وحشي»، هشت تن «فهمي» تخلص كرده اند: «شاه قاسم فهمي قزويني»، «مير شمس الدين فهمي خبيصي»، «فهمي كاشاني»، «فهمي هرموزي» (15) ۞، «فهمي سمرقندي»، «فهمي استر آبادي»، «مير فهمي بدخشي» و « مير فهمي بخارايي»؛ «شاه محمد خدا بنده» نيز «فهمي» تخلص كرده است. پيدا است كه معارض (16) ۞ «وحشي»، «فهمي كاشاني» بوده كه در «كاشان»، كرباس فروشي مي كرده است. او سفري به «عتبات» كرده و پس از «محتشم» او را بر شاعران ديگر ترجيح داده اند. «وحشي» او را هجو كرده است.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34338.jpeg
بازار كاشان
عكسي قديمي از دورنماي «شهر كاشان» و بازار سرپوشيده آن شهر در سال 1312 ه.ش. «وحشي بافقي» در دوره اي از زندگي خود ساكن «كاشان» بوده و در آن جا به مكتب داري مي پرداخته است. برخي از شاعران آن ديار، دوست و پشتيبان او بودند و برخي ديگر نيز بر او رشك بردند و با او درافتادند تا اين كه سرانجام او از آن شهر به يزد بازگشت.
Antoin Sevruguin



7-5- شجاع كاشاني

«شجاع كاشاني» از مردم متوسط «كاشان» و نابينا بوده و لكنت زبان داشته و به همين جهت به «شجاع كور» معروف بوده است. «شجاع» مردي دانشمند اما لاابالي بوده و چون حاكم «كاشان» را هجو كرده و وي بر او خشمگين شده بود، از آن جا گريخت و نوشته اند در 981 ه.ق (952 ه.ش)، كسان حاكم وي را در «اصفهان» كشتند. تاريخ رحلت وي را در 970 ه.ق (941 ه.ش) يا 990 ه.ق (961 ه.ش) هم نوشته اند و چنان مي نمايد كه هر سه تاريخ درست نباشد زيرا كه در ماده تاريخي 987 ه.ق (958 ه.ش) آمده است.
7-6- قاسم بيك قسمي

«قاسم بيك قسمي» كه نوشته اند شاگرد «وحشي» بوده، پسر «عباس سلطان افشار» از امراي دربار «شاه طهماسب» و از امير زادگان «افشار كرمان» بود. او مردي كريم و بخشنده و دانش پرور به شمار مي رفت و در ضمن عاشق پيشه بود. او به دست خواجه زاده اش در 989 ه.ق (960 ه.ش) كشته شد. وي غزل سراي زبردستي بوده است. «وحشي» در كشته شدن او اشعاري سروده است.
7-7- شرف الدين علي بافقي

«مولانا شرف الدين علي بافقي» كه «وحشي» و برادرش، «مرادي»، از شاگردان وي بوده اند از شاعران نامي زمان خود بوده است. او چندي در «شيراز» مي زيسته و در آن جا كسب دانش كرده بود. وي در دربار «شاه طهماسب»، محترم و نديم «سام ميرزا» -شاهزاده معروف «صفوي»- بود و به نام وي رساله اي در حفظ الصحه و رساله اي در بحران نوشته است. او گوشش گران بوده و سرانجام در 80 سالگي در 974 ه.ق (945 ه.ش) يا 978 ه.ق (949 ه.ش) درگذشته است. او كه از بازماندگان «شرف الدين علي يزدي» -مورخ معروف قرن نهم و مولف «ظفر نامه»- بوده، در قصيده و غزل دست داشته و قصايد بسيار در مدح «شاه طهماسب» سروده است.
7-8- ديگران

«وحشي» اشعاري نيز در هجو ياري يزدي دارد. شاعران ديگري كه با «وحشي» روابطي داشته اند «ميرزا محمد ولي دشت بياضي» متخلص به «ولي» متوفي در 999 ه.ق (970 ه.ش) و «حافظ حاجي بيك قزويني»، «قاضي قلندر هروي» و «آدينه قلي بيك تابعي» بوده اند. «ظهوري شيرازي»، «رامي اردوبادي» و «شرف زردوز تبريزي» را از شاگردان «وحشي بافقي» دانسته اند.
8- عصر زندگي

اين كه «وحشي» را معاصر «شاه اسماعيل» و «شاه طهماسب» و «شاه عباس اول» دانسته اند چندان درست نيست؛ زيرا كه وي در سال 939 ه.ق (911 ه.ش) به جهان آمده و در 991 ه.ق (962 ه.ش) از جهان رفته است. «شاه اسماعيل» از 907 ه.ق (880 ه.ش) تا 930 ه.ق (903 ه.ش) پادشاهي كرده و «وحشي» نه سال پس از رحلت وي ولادت يافته است. «شاه طهماسب» از 930 ه.ق (903 ه.ش) تا 984 ه.ق (955 ه.ش) فرمانروايي داشته و «وحشي» هفت سال پس از مرگ وي درگذشته است. «شاه عباس» از 989 ه.ق (959 ه.ش) تا 1038 ه.ق (1007 ه.ش) سلطنت كرده و «وحشي» در سال سوم پادشاهي او از جهان رفته است.
9- سفر به هند

اين كه «بندر بن داس خوشگو» در سفينه خود (17) ۞ نوشته است كه «وحشي» در زمان «جلال الدين محمد اكبر» به «هند» رفته و در «ميهنه» ساكن شده به هيچ وجه درست نيست؛ زيرا كه مطلقاً سندي در دست نيست كه وي از «كاشان» و يزد به جاي ديگر و از ايران به «هند» رفته باشد. در آثار «وحشي»، اندك اشاره اي بدين سفر نمي توان يافت. وانگهي، معلوم نيست كه مراد از «ميهنه» در «هندوستان» كه «وحشي» در آن جا زيسته باشد، چيست.

بجز «وحشي بافقي» چهار تن ديگر اين تخلص را داشته اند: «وحشي بيرجندي»، «وحشي جوشقاني كاشاني»، «وحشي فرخ آبادي» و «وحشي دولت آبادي». «وحشي دولت آبادي» درگذشته در 1063 ه.ق (1032 ه.ش) و «وحشي فرخ آبادي»، هر دو از شاعران «هند» بوده اند. به گمانم «خوشگو» يكي از اين دو تن را با «وحشي بافقي» آشنا كرده باشد و كسي كه در زمان «جلال الدين محمد اكبر» در «هند» مي زيسته، يا «وحشي دولت آبادي» و يا «وحشي فرخ آبادي» بوده باشد.

10- ممدوحان

مدايح «وحشي» بيشتر به نام «شاه طهماسب» و «عبد الله خان اعتماد الدوله» -صدر اعظم- و «نواب محمد ولي سلطان» -حكمران «كرمان»- و برادرش «عباس بيك»، و پسرش «بكتاش بيك» است. همچنين وي را مداح اولاد «شاه ولي» و «ميرميران يزدي» و «شاه نعمت الله ولي» دانسته اند.

عارف مشهور «سيد نور الدين نعمت الله بن عبد الله بن محمد بن عبد الله بن يحيي كوه بناني» (18) ۞ كه پدرانش از مردم «حلب» بودند در روز پنجشنبه 22 رجب 731 ه.ق (20 ارديبهشت 710 ه.ش) در «كوه بنان كرمان» ولادت يافت. وي پس از سفر هاي بسيار در «مصر» و ديار «مغرب» و «مكه» و «مدينه» و «بلخ» و «ماوراء النهر» به «كوه بنان» برگشت. او سپس چندي در شهر «كرمان» و در «قصبه ماهان» و «شيراز» زيست و سرانجام در خانقاه خود در «كوه بنان» در روز پنجشنبه 22 رجب 834 ه.ق (24 فروردين 810 ه.ش) در 103 سالگي درگذشت و در آن جا مدفون شد.

پس از آن، برخي از بازماندگانش كه پيشوايان «طريقه نعمت اللهي» بوده اند در «يزد» مي زيسته اند و چون از سوي مادر از بازماندگان «صفويه» بوده اند، مدت ها حكمراني يزد داشته اند. از آن جمله «شاه نور الدين نعمت الله باقي»، پسر «امير عبد الباقي صدر»، نواده «شاه ولي»، و پسرش «امير غياث الدين محمد ميرميران» و پسر او «شاه خليل ثاني» بوده اند. «امير عبد الباقي صدر»، پسر «امير حبيب الله»، و وي، پسر «شاه نعيم الدين نعمت الله ثاني»، و وي، پسر «شاه خليل الله»، پسر «شاه نعمت الله ولي» بوده است.

«شاه نور الدين نعمت الله باقي»، شوهر «خانش بيگم» -خواهر «شاه طهماسب»- در گذشته در 990 ه.ق (961 ه.ش) و حكمران يزد بود. پس از او پسرش «امير غياث الدين ميرميران» همين مقام را داشت و در 998 ه.ق (969 ه.ش) درگذشت و پسرش «خليل الله ثاني» در 1026 ه.ق (996 ه.ش) رحلت كرد. مراد از «شاه نعمت الله» كه نوشته اند «وحشي» نديم او بوده، همين «شاه نور الدين نعمت الله باقي» است و «وحشي» مدايحي به نام اين پدر و پسر و پسرزاده او سروده است و پيدا است در پايان زندگي كه در يزد مي زيسته از توجه اين خاندان بهره مند شده است.

«محمد سلطان» -حاكم «كاشان»- كه مولف «ميخانه» او را ممدوح «وحشي» نيز دانسته است معلوم نشد كه بوده است.
11- درگذشت

اين كه مولف «تذكره حسيني» (19) ۞ و «روز روشن» (20) ۞، درگذشت «وحشي» را در 961 ه.ق (933 ه.ش) و مولف «عرفات العاشقين» در 992 ه.ق (963 ه.ش) و مولف «سلم السماوات» (21) ۞ و «جامع مفيدي» (22) ۞ در 997 ه.ق (968 ه.ش) نوشته اند، درست نيست و حتماً «وحشي» در 991 ه.ق (962 ه.ش) درگذشته است؛ چنان كه در ماده تاريخ هاي متعدد كه سروده اند و پيش از اين هم ثبت كرده ام، همه جا به حساب جمل، 991 آمده است.

«رفيع الدين مير حيدر معمايي» اين رباعي مستزاد را نيز سروده است:

 
 

در مثنوي از ذوق دل آرا وحشي

...................................
تا خاتمه نارسيده اما وحشي

...................................
دوران پي مثنوي بي خاتمه اش

...................................
گفتيم كه: "مثنوي ملا وحشي

...................................

 

..............................................
.................. 20 ..................

..............................................
.................. 21 ..................

..............................................

.................. 22 ..................

..............................................

.................. 23 ..................

..............................................
..............................................

   

دُر ها افشاند

...................................
دُر ها درماند

...................................
تاريخ چو خواست

...................................
بي خاتمه ماند"

...................................
...................................

 
 
 
 
 


جمله "مثنوي «ملا وحشي» بي خاتمه ماند" به حساب جمل 961 مي شود. اين ماده تاريخ را تاريخ درگذشت «وحشي» دانسته اند اما پيدا است كه مقصود از آن، تاريخ نظم «مثنوي فرهاد و شيرين» او است كه در 961 ه.ق (933 ه.ش) ناتمام مانده است. وانگهي، «وحشي» خود در قطعه اي كه پيش از اين آورده ام تاريخ اتمام «مثنوي ناظر و منظور» را 966 ه.ق (938 ه.ش) قيد كرده و آخرين تاريخي كه در شعر آورده، 990 ه.ق (960 ه.ش) است.

اين كه نوشته اند در دم مرگ غزلي به اين مطلع:

 
 
..................................................
ز شب هاي دگر دارم تب غم بيشتر امشب ..................................................
..................................................
..................
.... 24 ....
..................
..................
..................................................
وصيت مي كنم باشيد از من باخبر امشب ..................................................
..................................................
 

يا غزلي بدين مطلع:

 
...................................................
كرديم نامزد به تو بود و نبود خويش ...................................................
...................................................
..................
.... 25 ....
..................
..................
...................................................
گشتيم هيچ كاره ملك وجود خويش ...................................................
...................................................
 
 


سروده و اين غزل دوم را بر سنگ رخام بر سر قبرش نقش بسته اند، درست نمي نمايد؛ زيرا كه بسياري از غزل سرايان از اين گونه اشعار كه در هجران، اظهار نوميدي از زندگي خود كرده اند، سروده اند و اين دليل نيست كه در دم مرگ گفته باشند. پيدا است غزل دوم را هم كه بر سنگ مزارش كنده اند براي آن بوده است كه خواسته اند از گفتار وي اشعاري كه مناسب بوده است اختيار كنند.

اين كه در مستي جان سپرده و يا به دست معشوق خود كشته شده است، بيشتر به افسانه مي ماند؛ چنان كه، مولف «روز روشن» گفته است كه به تب محرقه (23) ۞ درگذشته است؛ و آن هم پيدا است تعبيري از «تب غم» در مصرع اول غزلي است كه نوشته اند در دم مرگ سروده است.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34339.jpeg
ميدان سعادت يزد و بناي يادمان وحشي بافقي
عكسي ارزشمند از بخش بيروني «ميدان ارگ»، «ميدان قلعه» يا «ميدان سعادت» در يزد كه البته اكنون اثري از آن در سر «خيابان مسجد جامع» و پشت و كنار «بانك ملي» بر جا نمانده است. در سمت راست تصوير، نيمي از چهار طاقي بناي زيباي يادمان «وحشي بافقي» نمايان است.
«استاد محمد كريم پيرنيا» درباره اين بنا در زندگي نامه خود گفته است: "بعد ها پس از مرگ پدرم به دليل مقروض بودن مجبور شديم خانه را بفروشيم. خانه جديد ما را دايي ام برايمان خريد كه در «كوچه شازده ها»، پشت «اداره دارايي»، قرار داشت. در نزديكي ما، قبر «وحشي بافقي» قرار داشت كه بنايي بسيار زيبا بود و با تخريب آن، «اداره دارايي» را ساختند. سنگ قبر احتمالاً هنوز در همان مكان به صورتي پنهان نگهداري مي شود و «آقاي مشروطه» براي جلوگيري از نابودي، آن را زير خاك نگاه داشته اند. بنا، مانند ساختمان مقبره «حافظ» بود، منتها ايراني تر."



12- گورگاه

چنان كه گذشت، نوشته اند كه «وحشي» را در محله «سر برج» در يزد در برابر «مزار شاهزاده فاضل»، برادر «امام هشتم» -ع-، به خاك سپرده اند. نام اين محله در «جامع مفيدي»، «پير برج» آمده و پيدا است كه «سر برج» تحريفي از كلمه «پير برج» است؛ زيرا كه در يزد اين محله هنوز به نام «پير برج» يا «پيره برج» معروف است. (24) ۞

از قديم، بازارچه اي بوده است به نام «بازارچه صدري» كه احتمال مي رود از ساختمان هاي «امير عبد الباقي صدر» -نواده «شاه ولي» و پدر «شاه نور الدين نعمت الله باقي»- بوده باشد. قبر «وحشي» در آن بازارچه، روبروي مزار «شاهزاده فاضل» بوده كه آن را تبديل به گرمابه اي كرده اند به نام «حمام صدري» كه اكنون در ميان خيابان افتاده و از آن، سنگ سياهي باقي مانده كه سنگ مزار «وحشي» بوده و اينك در اول «كوچه اهرك» (25) ۞ در «حظيره ملا» در كنار «خيابان پهلوي» (26) ۞ است.

http://www.yazdfarda.com/media/news_gal/file_34340.jpeg

در 1328 ه.ق (1289 ه.ش) در جايگاه كنوني «اداره دارايي يزد»، چهار طاقي اي به عنوان قبر «وحشي» ساخته اند و سنگ سفيدي كنده و در آن جا گذاشته اند كه اينك در «موزه فرمانداري يزد» است. هنگامي كه جايگاه كنوني «اداره دارايي يزد» را ساخته اند، آن چهار طاقي را از ميان برده اند.

مولف «جامع مفيدي» تصريح كرده است كه نخستين ساختمان قبر «وحشي» را «محمد علي بيك» -ناظر بيوتات (27) ۞ يزد در زمان «صفويه»- ساخته و سپس «شمس الدين محمد بافقي» گنبدي بر فراز آن قرار داده و تا سال 1082 ه.ق (1050 ه.ش) كه وي اين ساختمان را ديده، برقرار بوده است.
13- سخن وحشي

«وحشي» قطعاً يكي از زبردست ترين شاعران قرن دهم ايران بوده و سخن را بسيار عاشقانه و سوزناك و شورانگيز مي سروده و طبعي بسيار روان داشته و شعر او در منتهاي سادگي و بسيار موثر افتاده است.

اقسام مختلف شعر از قصيده و غزل و رباعي و تركيب بند و ترجيع بند و مثنوي از او مانده و تركيبات، ترجيعات، مسمطات و مثنويات او از شاهكار هاي سرايندگان قرن دهم به شما مي رود. نوشته اند غزل را به روش «فغاني شيرازي» مي سروده و «اوحدي» -مولف «عرفات العاشقين»- نوشته است كه از وي پيروي مي كرده است. برخي از غزليات او نيز در نهايت شيوايي و داراي همان بيان عاشقانه پرشور است. مولف «عرفات العاشقين» نوشته است كه «كليات» وي را در نه هزار بيت گرد آورده و مولف «ميخانه» ديوانش را شامل چهار هزار بيت دانسته است.

گذشته از «ديوان» كه تقريباً شامل 5300 بيت است، سه مثنوي از او مانده است:

1- «خلد برين» بر وزن «مخزن الاسرار» «نظامي» در 592 بيت.
2- «ناظر و منظور» بر وزن «خسرو و شيرين» «نظامي» در 1569 بيت كه در 961 ه.ق (933 ه.ش) به پايان رسيده است.
3- «فرهاد و شيرين» يا «شيرين و فرهاد» در 1070 بيت كه ظاهراً در 962 ه.ق (934 ه.ش) ناتمام مانده و «وصال شيرازي» -شاعر معروف قرن سيزدهم- در 1265 ه.ق (1228 ه.ش) آن را به پايان رسانيده است.

آن چه از اشعار وي تاكنون انتشار يافته 8531 بيت مي شود.

تهران؛ 4 بهمن 1342
سعيد نفيسي

پاورقي:
(1) 23 گفتار از كتاب هاي تاريخي و تذكره درباره «وحشي بافقي» در بخش نخست اين مقاله خواهد آمد. برويد به «كليات ديوان وحشي بافقي» با مقدمه «استاد سعيد نفيسي» و حواشي «محمود علمي درويش».
(2) «تقي الدين معين الدين محمد بن سعد الدين محمد حسيني اوحدي دقاقي بلياني» مولف «عرفات العاشقين و عرصات العارفين» كه كتاب خود را در سال 1024 ه.ق (994 ه.ش) به پايان رسانده است.
(3) «ملا عبد النبي فخر الزماني قزويني» مولف «تذكره ميخانه» كه كتاب خود را در سال 1028 ه.ق (998 ه.ش) به پايان برده است.
(4) «مرادي بافقي» مشهور به «مرادي يزدي»، شاعر و برادر بزرگ و استاد «وحشي بافقي» و از شاگردان «شرف الدين علي بافقي» بوده است. «تقي الدين اوحدي» مولد او را «بافق» دانسته است. {دانشنامه مشاهير يزد؛ ميرزا محمد كاظميني}
(5) «مولانا شرف الدين علي بافقي» -عالم ديني و شاعر سده دهم ه.ق- در «بافق» به دنيا آمد و در يزد به كسب دانش پرداخت و در جواني به «شيراز» سفر كرد. وي پس از پايان تحصيلات، رهسپار «هند» شد و مورد توجه بزرگان آن جا قرار گرفت. «شرف الدين علي بافقي» سپس به ايران بازگشت و به خدمت «شاه طهماسب اول صفوي» درآمد و به حكم شاه به كلانتري «بافق» برگزيده شد. او از بازماندگان «شرف الدين علي يزدي» -مورخ معروف سده نهم ه.ق- و استاد «وحشي بافقي» است. در تذكره ها از او به عنوان شاعري سخنور و ماهر كه در سرودن غزل و قصيده مهارت داشت، ياد كرده اند. برخي منابع نيز او را از نديمان «سام ميرزا» -برادر «شاه طهماسب»- دانسته اند. «ديوان اشعار» او با بيش از چهار هزار بيت كه در دسترس نيست، «رساله اي در معما» و «رساله اي در حفظ الصحه» به نام «سام ميرزاي صفوي» از آثار او است. وي سرانجام در هشتاد سالگي در «قزوين» درگذشت و «غياث الدين دشتكي» پيكرش را به «مشهد» منتقل كرد و در آن جا به خاك سپرد. سال درگذشت او را 962 ه.ق (934 ه.ش) و 978 ه.ق (949 ه.ش) نيز ذكر كرده اند. {دانشنامه مشاهير يزد؛ ميرزا محمد كاظميني}
(6) اين شعر و شعر ديگري از همين شاعر كه در پي خواهد آمد، نمونه هايي از درافتادن هاي برخي از شاعران «كاشان» با «وحشي» -استاد ادب زمان- بوده است. همين حسادت ها سرانجام سبب بازگشت او به يزد مي شود.
(7) = (به فتح كاف) كچل، مخفف كچل، كسي كه سر او زخم يا جاي زخم داشته باشد يا موي نداشته باشد.
(8) اگر چه هيچ ندارم سر كلي دارم / چو شب شود به سر خويش مشعلي دارم
(9) = ازار، دستار، عمامه، سربند، لُنگ، چادر، نوعي پارچه
(10) بيت معروف «سعدي» -عليه الرحمه-
(11) نمونه ديگري از هجويات برخي شاعران «كاشان» نسبت به «وحشي بافقي».
(12) = (به ضم ميم) يكديگر را هجو كردن، عيب همديگر را گفتن. {فرهنگ فارسي معين}
(13) سواحل جنوب شرقي ايران
(14) وحشي كه شد نظامي ايام نام او / كش قدر مستوي به نظامي قدر فتاد // گردون به رسم تعميه مي خواست بهر او / بر صفحه زمانه دو تاريخ را سواد // گفتيم: "دور شد ز سخن ناظم سخن" / گفتند اهل نظم: "نظامي ز پا فتاد"
(15) «فهمي هرمزي»
(16) = (به ضم ميم) مخالف، دشمن، خصم، حريف، مدعي، رقيب، مقابل
(17) «سفينه خوشگو»؛ به دفتر شعر شعرا «سفينه» مي گويند.
(18) «شاه نعمت الله ولي»
(19) «مير حسين دوست سنبهلي» مولف «تذكره حسيني» كه تذكره خود را در 1163 ه.ق (1129 ه.ش) به پايان رسانده است.
(20) «مولوي محمد مظفر حسين صبا» نويسنده «روز روشن» كه در 1296 ه.ق (1258 ه.ش) آن را پرداخته است.
(21) «شيخ ابو القاسم بن ابو حامد بن نصر بلياني كازروني» نويسنده «سلم السماوات» كه نگارش كتاب خود را در 1014 ه.ق (984 ه.ش) تمام كرده است.
(22) «محمد مفيد بن نجم الدين محمود مستوفي بافقي يزدي» نويسنده «جامع مفيدي» كه كتاب خود را در سال 1090 ه.ق (1058 ه.ش) به پايان رسانيده است.
(23) = (به ضم ميم و كسر ر) تب صفراوي
(24) اين محله، «پير و برج» هم خوانده مي شود.
(25) «كوچه آروك» (/A.rok/)؛ نام كنوني آن «كوچه بيست و يكم» در «خيابان امام» مي باشد.
(26) اكنون نام آن خيابان، «خيابان امام خميني» است.
(27) = مير سامان و كسي كه مخارج بيوتات دولتي سپرده وي مي باشد. {ناظم الاطباء}


برگرفته از دانشنامه وزین غول آباد

برگرفته از دانشنامه وزین غول آباد

كليات ديوان وحشي بافقي
«محمود علمي»، متخلص به «درويش»، اين ديوان «وحشي» را گردآوري، تصحيح و حاشيه نويسي كرده است. در اين كتاب معاني لغات مشكل و شرح حال بزرگان، رجال، پادشاهان و مشايخ صوفيه در پاورقي آمده است. همچنين فهرست كاملي از اعلام و اماكن در آخر كتاب ضميمه شده است. مثنوي «شيرين و فرهاد» نيز با دنباله «وصال شيرازي» و سپس «صابر شيرازي» در اين كتاب به چاپ رسيده است.
فهرست كلي كتاب: شرح حال وحشي بافقي به قلم سعيد نفيسي / غزل ها / قصيده ها / تركيب بند ها / ترجيع بند ها / قطعه ها / رباعي ها / مثنوي ها / فهرست










  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا