[ داد؛ ستان ] ودادگستری [ داد؛ گستر] واین حس کمی نیست در کمبود احساس عدالت...

سپاس دادارپاک یگانه که مرا کاری به دادگستری نیست. 
دستم کوتاه ودامن پاک ازمند نیم پس چه نیاز به کرنش و سازش ونهادن هفت کرسی آسمان زیرپای قزل ارسلان! دارم
آنچه گژی وتوهین به شعور ملت وتیشه بر ریشه کشور می پندارم به شکرانه دادن قلم وحسب وظیفه ملی و شهروندی می نویسم وسرافرازانه بی ترس پایش می ایستم ولو خانه نشین و پاک باخته شوم که خودمقامی وخوش ؛ حالی دارد.
ولی باورکنید سخت شده داد؛ ستانی وایستادن براصول وپرچم قانون برافراشتن در هیاهوها! وکاه کوه کردن ها و کلمه الحق....
دل شیر می خواهد تن ژنده پیل
والبته دست ودامن پاک وچشم بردنیا ودهان ازچرب وشیرین بستن دادگستران چنین شهامتی بدانها می دهد.
تلخ است باور وشاهد آوردن که درهمین شهر ودرنهادفرهنگی که دادستان وهیاتی به جرم دادگری ریشه سوز شدند ومحکوم به خانه نشینی !
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز که کم خبرم! ازپرونده!


یزد شهر دادگران
محمدعلی وزیری

  • نویسنده : محمدعلی وزیری
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا