*محمد علی مشکیان ( نواده داغدار استاد )

*محمد علی مشکیان ( نواده داغدار استاد )

 این نوشتار در حالی توسط نواده داغدار بزرگ مرد فرهنگ و ادب یزد مرحوم استاد مشکیان ، با چشمانی اشک بار به رشته تحریر در می آید که این حقیر در این ایام به شدت تحت تأثیر عواطف پرشور و الطاف همشهریان بزرگوار و دوستان و آشنایانی قرار گرفته که نمی داند چگونه می توان از عهده شکرشان برآمد ...

بزرگوارانی که در مراسم تشییع ، خاکسپاری و یادبود امیر فضل و دانش یزد با دهان روزه زیر تابش شدید آفتاب کویر ، در ماه خدا به یاد یکی از مردان نیک خدا ، قدم رنجه کردند و تسلی بخش خاطر خانواده مرحوم مشکیان شدند .

صد البته که مرحوم استاد مشکیان متعلق به یک خاندان و فامیل نیست . آن شادروان متعلق به خانواده بزرگ علم ، ادب و مناعت طبع و یادگاری ماندگار از دارالعباده یزد است که هر کس با توجه به رابطه عاطفی و برداشت شخصی خود از او ، این روزها غمی سنگین از فقدان استاد در دل دارد .

این روزهای ما ، روزهای شنیدن مکرر خاطره هایی به یادماندنی با چاشنی اشک و دریغ از لسان همراهان استاد است که ما را مطمئن می سازد : زنده یاد « محمد رضا مشکیان » تا فرهنگ یزد جاری و ساری است ، هرگز نخواهد مرد ؛ چون : هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق  .....  ثبت است بر جریده عالم دوام ما .

جالب اینکه ، در برخی از این خاطره ها جمعی از اضداد وجود دارد که نگارنده را به دلیل نادر بودن امر ، سخت به فکر فرو برده و آن نوعی « حساب بردن همراه با علاقه » است .

براستی چگونه می توان از یک استاد سخت گیر ترسید ، اما بی نهایت او را دوست داشت و به قول برخی از شاگردانش ، از رحلت او به اندازه درگذشت پدر خود ناراحت شد و اشک ریخت ؟

این هنری مثال زدنی و این روزها بسیار کمیاب است که صرفا از یگانه ای فرهنگ پرور چون استاد مشکیان برمی آید .

در پایان ، عرض سپاس ویژه و تواضع خاضعانه داریم بر آستان همه فرزانگانی که در این ایام با حرمت نهادن به ساحت علم و ادب با قدم و قلم خود ، بر جاودانگی نام و یاد مرحوم مشکیان صحه گذاشته و در غم ما شریک شدند . عمرشان با عزت و دوام بادا .

 پایانی نکوتر از سروده یار فاضل استاد ، جناب سید محمود رستگار در سوگ استاد مشکیان نیافتم :

 

کی می رود ز خاطر ما یاد « مشکیان » ...

 

ای آه و ای دریغ که در آسمان علم                                                          خورشید معرفت ز فروغ اوفتاد و رفت

چون سر کنم ز غم ، که مرا مرشد و مراد                                                  درد فراق بر دل زارم نهاد و رفت

اشکم به رخ نشاند و قرار از کفم ربود                                                    پای از سرم کشید و پیامی نداد و رفت

کی می رود ز خاطر ما یاد « مشکیان »                                             پیری که درس عشق به ما یاد داد و رفت

 

یزد - یازدهم مرداد نود ویک

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا