دکتر غلامرضا محمدی /کویر/
دکتر غلامرضا محمدی /کویر/
 
 
برای خاطر من قصه ای بخوان ای دوست
برای خاطر من قصه ای که شیرین است
دلم گرفته تر از روزهای پیشین است.
دلم گرفته از این روزهای تکراری
زرنگ رنگ رفیقانِ از وفا عاری
زخانه هایِ قفس، مرزهایِ دیواری
دلم گرفته از این روزگار زنگاری ..
برای خاطر من قصه ای بخوان ایدوست
شنیده ام که سخن های تازه ای داری
وچون نسیم سحر بوی دوست می آری ...
دلم گرفته از این کوچه ها که بن بستند
زابر ها که فرا دست ما تهی دستند
بر آستان ارادت،خوشا سر افشانان
کزین حضیض ِتعلق ،ترانه خوان رستند....
دلی مراست که آلاله داغ از او دارد
دلی که لاله ی صحرا چراغ از او دارد
دلم گرفته که آیا سراغ از او دارد؟..
بخوان تمام غزل های عاشقانه ی خاک
هر آن فسانه که از او نشانه برخیزد
دری گشاید واز بوی او دل انگیزد   
دری که دست دهد رقص در تبسم وصل
دری که ساز کند پرده های آوازم
دری که باز کند باز بال پروازم
دری که هست کند آنچه هست دربازم
 من آن رمیده دل بامداد آغازم
دلی که صبح ازل داشتم کجا گم شد؟
برای خاطر من قصه ای بخوان ای دوست

دلم گرفته هوای کسی است درسازم

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا