محمد علی قاسم زاده

ای ابر تیره درنگ کن منم کویر

لختی ببار بر تن این شوره زار پیر

تا کی عبور می کنی و حسرتت به دل

یک قطره مرحمت بنما ،گشته ام خجل

تا کی به من به سایه خود می کنی سلام

یک جنگ زرگری و کمی غرش و تمام

این را مگو که موسم گل در کویر نیست

صدها هزار سال شمردم نه ده ،نه بیست

احوال تاغ مرا جوی، از گون مگو

این وصله های قلب مرا می کند رفو

سرسبزی بهارِ دلم، خار و خس،نمک

دارم هبوط می کنم از خویش، کم کمک

تا کی کویر باشم و وحشت نمای خلق

آری ببار جنت اعلی نمای خلق

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا