به گزارش ” تا انتخاب ۱۱ ” ،نویسنده وبلاگ دادخواه نوشت : حسن روحانی یکی از کاندیداهای انتخابات پیش روست. وی بعد از اعلام حضور در انتخابات طی برخی مصاحبه ها با نشریات نزدیک به جریان فتنه سعی کرد نظرات و برنامه های خود را ارائه کند؛ به طوری که در بخشی از مصاحبه خود با نشریه آرمان می گوید:«اگر روزی این مسئولیت را بر عهده بگیرم حتما این روند را تغییر می‌دهم یعنی می‌توانیم استراتژی و شیوه بهتری را انتخاب کنیم که حقوق مسلم ما حفظ شود و در عین حال بتوانیم مشکلاتمان را با دنیا حل کنیم. درست است که فناوری هسته ای حق مسلم ماست، اما بسیاری از موضوعات دیگر هم حق مسلم ماست. از جمله اینکه تحریم نباشیم، هم حق مسلم ماست، اینکه فشاری بر ملت ایران نباشد هم حق مسلم ماست. زندگی توام با آرامش و رفاه هم حق مسلم ملت ماست. ما می‌خواهیم به همه این حق ها برسیم و نه فقط یک حق مسلم »

 

اندکی تامل در این گفته روحانی و مقایسه آن با پیامهای نوروزی اوباما و جان کری نشان می دهد که روحانی هنوز نیامده حرف سران آمریکایی در قبال ایران را تکرار می کند.

 

اوباما در پیام نوروزی خود گفته بود، مردم ایران هم می توانند از مزایای اقتصاد آزاد و روابط با کشورهای دیگر جهان بهره مند شوند و هم می توانند در انزوای بیشتر فروروند.

 

جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا نیز در پیام خود از ایران خواسته بود که ایران به تعهدات خود در قبال مردم خود عمل کند.

 

براستی راز این همنوایی چیست؟

 

اساسا آیا این ادعایی که حسن روحانی دارد و می گوید علاوه بر حق مسلم هسته ای، سایر حقوق مسلم را نیز باید پی گیریم، نسبتی با خط و مشی وی دارد؟

 

بر اساس خط و مشی حسن روحانی و حامیان اصلاح طلبش، آیا می توان همین حق مسلمی را که با مقاومت در طول ۸ سال گذشته بدست آورده ایم، حفظ کنیم که حالا اینها بخواهند سایر حقوق را نیز با این روش(سازش) بدست آورند؟

 

مروری بر کارنامه حسن روحانی در ایامی که مسئول تیم مذاکره کننده ایران در موضوع مسئله هسته ای بود، بخوبی می تواند به این سوالات پاسخ دهد.

 

روند تیم روحانی در مذاکرات هسته ای نشان از این دارد که طرف ایرانیِ این مذاکرات از همان اول کار اساس را بر این گذاشته بودند که ایران در این پرونده متهم است و باید با فعالیت های اعتماد ساز طرف غربی را راضی کند. تاکید بر اعتماد سازی ثمره ای جز تحمیل قطع نامه های ننگین بر ایران نداشت که نتیجه همه اینها نادیده گرفتن حقوق مسلم مردم ایران و به تعلیق کشاندن تمام فعالیتهای هسته ایران بود. نکته جالب والبته مضحک ماجرا این بود که طرف غربی به طور کاملا غیر منطقی، پیش شرط مذاکرات را تعلیق فعالیتهای هسته ای ایران میگذاشتند و طرف ایرانی هم کاملا با این مسئله کنار آمده بود. اولین توافق نامه تحمیلی به ایران در کاخ سعدآباد بود. در این توافقنامه که در اکتبر سال ۲۰۰۳ به امضای طرفین رسید، طرف غربی از ما سه درخواست مطرح کرد و این درخواست‌ها همان‌هایی بود که در قطعنامه سپتامبر ۲۰۰۳ نوشته شده بود. یعنی تعلیق غنی‌سازی اورانیوم، اجرای سریع پروتکل الحاقی و ارائه یک اظهارنامه کامل درباره تاریخچه فعالیت‌های هسته‌ای در ایران.

نکته جالب اینجاست که طرف ایرانی به تمام تعهدات خود در این توافق نامه عمل کرد اما طرف غربی هیچکدام از تعهدات خود را عملی نکرد.

نکته کلیدی در این مورد اینجاست که بعد از اینکه ایران در اکتبر ۲۰۰۳ تعلیق را پذیرفت، باز هم غربی ها مطلقا به این بسنده نکردند، زیرا سیکل سوخت هسته ای در ایران شامل بخش های مهم دیگری از جمله بخش هایی در ساقند یزد که اورانیوم از آن استخراج می شود، در اردکان که تبدیلات شیمیایی مقدماتی روی سنگ معدن اورانیوم استخراج شده از ساقند انجام می شود و تأسیسات بسیار بزرگ تبدیل اورانیوم در اصفهان که در آنجا کیک زرد تولید شده در ساقند یزد به انواعی از محصولات رادیواکتیو که یکی از آنها UF6است که به عنوان ورودی ماشین‌های سانتریفیوژ در نطنز عمل کرده و غنی‌سازی می شود، است. به همین دلیل غربی ها بعد از توافقنامه سعدآباد مکرراً بر طرف ایرانی فشار آوردند که تعلیقی که ایران در نطنز اعمال کرده، تعلیق کاملی نیست و درخواست های قطعنامه سپتامبر ۲۰۰۳ آژانس را به طور کامل تامین نمی کند. اصلاح طلبان پس از مختصری مقاومت، سرانجام پذیرفتند که دامنه تعلیق گسترش یابد.

اینچنین بود که باز توافق نامه دیگری در فوریه ۲۰۰۴ به ایران تحمیل شد. در این توافق نامه که موسوم به توافق نامه بروکسل بود، طرف ایرانی با اینکه رویکرد غیر منطقی طرف غربی مبنی بر عمل نکردن به تعهدات را دیده بود، پذیرفت که ساخت قطعات و مونتاژ ماشین های سانتریفیوژ در کارگاه های نطنز را نیز به حالت تعلیق درآورد. غربی ها نیز متقابلا متعهد شدند تا پرونده هسته ای ایران را در اجلاس ژوئن ۲۰۰۴ (خرداد سال ۸۳) از دستور کار حکام آژانس خارج کنند که البته همانطور که انتظار می رفت به این تعهد خود نیز عمل نکردند.

 

البته دولت اصلاحات بعد از چهارماه در پاسخ به نقض قرارداد از طرف غرب، ساخت قطعات و مونتاژ ماشین های سانتریفیوژ را آغاز کرد. اما از آنجا که این شکستن تعلیق هیچ گاه از سر یک استراتژی منطقی اتخاذ نشد، فقط چند ماه بعد تیم حسن روحانی در توافق نامه پاریس، نه فقط قطعه‌سازی و مونتاژ ماشین‌ها، بلکه پذیرفت کلیه فعالیت‌های مربوط به ساخت سوخت هسته‌ای خود را به حالت تعلیق درآورد.

 

البته تعلیق یک بعد ماجراست، علاوه بر این ایران تحت فشار غرب و البته ظاهرا داوطلبانه پروتکل الحاقی را نیز پذیرفت و علاوه بر آن اظهار نامه ای ۱۰۳۳ صفحه ای از ریز فعالیتهای هسته ای کشورمان که حاوی دهها سند طبقه بندی شده بود نیز تحویل طرف غربی داد.

 

در قبال همه این فعالیتهای به اصطلاح اعتماد ساز طرف غربی تقریبا به هیچکدام از تعهدات خود عمل نکرد و ما شاهد بودیم به ازای این خوش خدمتی های تیم حسن روحانی در مذاکرات، غرب ایران را محور شرارت نامید.

 

مقام معظم رهبری از روند عقب نشینی ها و روند ذلت بار دیپلماسی تیم حسن روحانی اینچنین یاد می کنند:« یک روزى بود که اینها حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولین گفتگو و مذاکره‌ى با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمیشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمیشود. اگر میگفتند یکى، باز هم میگفتند نمیشود!» ۱۳۸۶/۱۰/۱۳

 

آنچه که از سیاست و روش حسن روحانی و حامیان اصلاح طلب وی بر میآید نشان از این دارد که اینان تمایل به جلب نظر طرف غربی دارند. با اینکه سه بار متوالی طرف غربی به هیچکدام از تعهدات خود عمل نمی کرد باز اصلاح طلبان و تیم حسن روحانی به غرب اعتماد کرده و توافق نامه دیگری را امضا می کردند. روشی که برخی از اطرافیان روحانی را تا آنجا پیش برد که راهی جز پناهندگی به دامان غرب نیافتند، مروری بر سابقه و وضعیت فعلی کسانی مثل موسویان و سیروس ناصری خیلی بهتر می تواند نشان بدهد که آخر و عاقبت سیاست و خط و مشی امثال حسن روحانی چیست؟

 

در تحلیل نهایی باید گفت که دیپلماسی اصلاح طلبان و تیم حسن روحانی غیرمبتنی بر واقعیت و خیال پردازی بود. چرا که اصلاح طلبان می پنداشتند که با اعتماد سازی می توانند غرب را راضی کرده و به غنی سازی برسند، غافل از اینکه مشکل غرب با جمهوری اسلامی جنبه ای تمدنی و ایدئولوژیک داشته و هرگز راضی به پیشرفت ایران در زمینه هسته ای نمی شود، چرا که اگر سطح منازعه تمدنی باشد، قطعا مسئله هست و نیست یک تمدن مطرح می شود؛ لذا با این به اصطلاح اعتماد سازی ها نمی توان غرب را از دشمنی با ایران راضی کرد.

 

از طرف دیگر ظاهرا اصلاح طلبان دیپلماسی خود را مبتنی بر راحت طلبی و ظاهرگرایی بود. زیرا دولت می خواست بدون پرداخت هزینه‌ای، همه چیز را به‌دست بیاورد. اصلاح‌طلبان از سیاست خارجی به مقادیری بگووبخند، خوش‌وبش، تعارفات و مسافرت خارجی بسنده کرده بودند و خوش خیالانه تصور می کردند که این قبیل کارها ملاک موفقیت در سیاست خارجی است و روابط ایران و جامعه جهانی در حال اصلاح است، درحالی که واقعیت خلاف این بود.

 

در آخر هم باید گفت دیپلماسی اصلاح طلبان و به تبع تیم مذاکره کننده حسن روحانی مبتنی بر خودکم بینی بود، در واقع اصلاح طلبان هیچ وقت به قدرت ایران در منطقه باور نداشته و با بزرگ پنداشتن قدرت غرب، در مذاکرات و نیز توافق نامه ها کاملا مقهورانه حاظر می شدند.

 

حال باید از حسن روحانی پرسید، آیا با همین روش و سیاست می خواهید حقوق مسلم مردم ایران در رفاه وآسایش را فراهم کنید؟

 

چگونه تفکری که توانایی حفظ حق مسلم ایران در مسئله هسته ای را نداشته و با دیپلماسی سازشکارانه و غیر هوشمندانه خود چیزی جز نقض حقوق ملت را به جا نگذاشته، حال مدعی استیفای سایر حقوق ملت ایران شده است؟

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا