وحید الهی- خبرنگار واحد مرکزی خبر- طبس-سه سال قبل دلنوشته‌ای و به تعبیر امام جمعه رنج‌نامه‌ای نوشتم و خواندم که در آن مشکلات خود و همکارانم را بیان کردم تا مسئولان، مدیران و دیگران با آن آشنا شوند و بدانند فعالان عرصه خبر هم دارند مشکلاتی از همه جنس..

اما در این مجال نمی‌خوام از مشکلات بگویم. امروز ودیروز و فردا روز خبرنگار است و باید تبریک گفت. درپیام‌های متعدد جملات زیبایی هرچند برای مدت زمان خواندن همان پیامک خوشحالمان کرد که نه، هستند عزیزانی که به یاد ما هستند. که براستی چه زیباست اندیشه‌ای که درمقابل قلم زانو زند و واژه‌هایی که در خدمت بیان حق برآید پیامکی که مشابه بود و برخی مدیران زحمت ارسال مجدد آن را برایمان کشیدند.

گفتم حق… به یاد کودکان آواره غزه افتادم…. می‌گویند جنگ تمام شده. وقتی در رسانه‌های مختلف فریادهای مادرانی را می‌شنیدیم که ندای کمک برمی‌آوردند، وقتی صدای کودکانی را لمس کردیم که می‌گفتند به دادمان برسید. نقشمان پر رنگ تر شد. احساسامان پولادین و هرآنچه در رسانه‌های مختلف، صدا و سیما، خبرگزاری‌ها، مطبوعات وفضاهای مجازی دیدید و شنیدید به همت والای کسانی بود که خود در غزه شهید هم دادند نمی‌دانم چند نفر اما آیا به این فکر کرده‌اید که زمانی که گلوله‌ای به زمین می‌خورد و یا کودکی به شهادت می‌رسید چه کسانی در به تصویر کشید آنان پیش قدم بودند و پیش مرگ.

وقتی روز قدس همه با مشت‌های پولادین در محکومیت استکبار حضور پیداکردند هیچ نگاه کردید خبرنگاران چه‌ها که نمی‌کنند برای به تصویر کشیدن این نمایش حضور؟ و باور کنید ماهم در هر جایی و در هر فضایی بودیم فریاد مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل سردادیم، شاید صدایمان را نشنیدید ولی تصاویرمان و خبرمان گویای این مطلب است. عقده‌ی دل وا کنم و این مطلب را هم بگویم که چند سالی‌ست دلم می‌خواد در شب‌های قدر همانند دیگر مردم بنشینم و درگوشه‌ای با خدای خود خلوت کنم و همانند خیلی‌ها اشک بریزم. هیچ دقت کرده‌اید خبری‌ها آن شب‌ها چه می‌کنند و یا حتی به دنبال چه هستند؟ آنچه ما می‌بینیم و زاویه‌ای که ما نگاه می‌کنیم شاید افتخاریست که نصیب هر کسی نمی‌شود. آن شب‌ها ما تضرع بندگان را در برابر معبود می‌بینیم ومی‌خواهیم زیباترین لحظه بندگی را به تصویر و قلم‌مان بیاوریم چه بسا گریه‌ها دیدیم و اشک هم ریختیم…

گفتم اشک، ما هم دیدیم و شنیدیدم ندای آقایمان که گفت من جسم ناقصی دارم و… و ما هم در مظلومیت او گریه کردیم و استوارتر از قبل در رشد و اعتلای ایران عزیزمان دیم و نوشتیم که غصه‌ات گرفته از این همه بی‌بصیریتی و دلت می‌خواهد فریاد بزنی. زمانه، زمانه‌ای‌ است که تنها قلم، آقا را یاری می‌کند. از آن روز بود که رزمندگان حضرت سیدعلی با بصیرتی علوی آنشا کردند که تا زنده‌ایم رزمنده‌ایم و جان‌مان را نذر سلامتی آقا و انقلاب خواهیم کرد.

ما می‌گویم کارمان سخت است و شب و روز نمی‌شناسد، مستند آن را می‌توانید در آتش‌سوزی بهاره و انفجار معدن و هزاران عنوان دیگر ببینید. به خود می‌بالیم که در بیشتر موارد مردم سینه‌های ما را مأمن دل‌گفته‌های خود کرده‌اند و می‌گویند هرآنچه دوست دارند. از همه مسئولان حال چه تعریف و تمجید چه انتقاد و… و اجازه دهید تا بگویم به جرعت تکراری‌ترین مطلب امسال برای ما چه بوده:

کو شما که خبرنگاره گویه بنم طبس ورمگرده یا نه… کچره از ای هوا گرم گزارش نمگره… و هزاران که چره که چره یه دیگه

لابد عده‌ای می‌گویند این الاهی چقدر حرف میزند، بس است. باور کنید ما هم در جاهای مختلف در جلسات متفاوت، مکرر حرف‌های تکراری هم شنیده‌ایم و دم نزدیم بماند که همان حرف‌ها را نوشتیم ، دقت کنید: «نوشتیم، تایپ کردیم و منتقل کردیم» چرا که ما خبرنگاریم و کارمان انتقال خبر است به هر قیمتی به هر وضعیتی. گاهی مطالب‌مان را ایستاده هم نوشته‌ایم، گاهی وقتی برای تهیه خبر و گزارشی رفتیم آن مشکل را لمس هم کردیم. دوستان من قطعا حضورشان در منطقه عشایری دستگردان را یادشان هست، انصافا وقتی عشایر می‌گفتند راه دسترسی ما خراب است شاید عده‌ای از ما باورشان نمی‌شد تا اینکه ماشین ما هم در آن راه عجیب در خاک ماند و مجبور به هل دادن و زیر ماشین رفتن و خاک پارو کردن شدیم. عجب روزی بود آن روز…

سخن زیاد است و وقت کم… ببخشید حقیر را که همین یک روز است و تمام… ولی خواهشی که دارم این‌ست که اگر در جایی و فضایی بنده و همکاران رسانه‌ایم را دیدید قبل از اینکه به فکر این باشید تصویر شما را بگیرد برای لحظه‌ای هم که شده جای او و فضای کار او قرار بگیرد و نمیگویم مشکلات زندگی او را لمس کنید نه… او را در همان لحظه دریابید…

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا