یزدفردا :روز 25 شهریور ساعت 8 شب بعد از نماز مغرب و عشا؛بالاخره لحظه موعود فرا رسید. قلب اردکان برای میهمانانش می تپید. ارد کان منتظر بود با شاعرانی که هرسال در حوالی سالگرد مرحوم آیت الله بهجتی به اردکان می آمدند تا تازه ترین سروده هایشان را از شفق و از عرفان و انتظار و عشق بخوانند دیدار تازه کند. اردکان منتظر بود تا دیگر بار به یاران و دوستداران شفق سلامی تازه بدهد. لحظه موعود فرا می رسید. شاعران از شهر های مختلف می رسیدند.
و در سومین شب شعر استانی همراه با خورشید  این ابیات از
مصطفی عابدی اردکانی (غروب) تقدیم به آن عارف و عالم بزرگ؛ برای اینکه همگان بدانند ما همواره به یادش هستیم و فراموشش نخواهیم کرد:

شعری از  مصطفی عابدی اردکانی (غروب) در فراق استاد "شفق"

مرگ کبوتر

 پس از مرگ کبوتر، آسمان با خود گلاویز است  خیابان از سکوت و رخوتی مرموز سر ریز است
 نگاه نسترنها در هوای گرم یک مرداد  زمستانی تر از آیینه های کنج دهلیز است
 شقایق های عاشق در تب شلاق  می لرزند  ضمیر شهر در زیر چپاولهای پاییز است
 شفق در سرخی چشم سحر گم می شود گویا  زمین و آسمان در مسلخ شمشیر چنگیز است
 غزلهای ترا همسایه با مهتاب خواهم کرد  اگرچه این تشابه سخت بی معنا و ناچیز است
 بلور دیده در سیمای چون آیینه ات محو است  چه زیبا، دیدنی آن چهره ماه و دل انگیز است
 حریم شاعری را طرح سبزی می زدی هر روز  بدون تو شب شعرم چه بی روح و غم انگیز است
 
"شفق" در آسمان گم شد سه سالی می شود آری

 پس از مرگ کبوتر آسمان با خود گلاویز است

یزدفردا


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا