حمیده فرشاد

 

حمیده فرشاد/مدیر روابط‌عمومی و امور بین‌الملل تابا/سومین هم‌اندیشی حامیان شهر تاریخی یزد، قرار بود با حضور ساکنان بافت برگزار شود؛ کنار خانه‌های باشکوه خشتی، با لمس فرهنگ و سبک زندگی آنها که دغدغه «تابا» بوده است. اما به پیشنهاد دوستان متخصص، میهمانان جلسه، متخصصان و فعالان حفاظت و مرمت خواهند بود.

برف می‌بارد. حیاط قدیمیِ میراث، غرق عطر نرگس، غوغای برف بر تن طلایی گل‌های نرگس که پای ثابت نشست‌های ماست. مهندس شرافت در اتاقش منتظر میهمانان است و زودتر از زمان آغاز، با تغییر چیدمان اتاقش موافقت می‌کند. مهندس کارگر حیاط زیبای برفی را طی می‌کند و به جلسه می‌آید. بقیه میهمانان هم یکی یکی از راه می‌رسند. به جز اساتید دانشکده معماری دانشگاه یزد و شهردار یزد که قول حضور هم داده‌اند و گل‌های نرگس ما تا پایان در انتظار حضور آن‌ها می‌ماند.

 

کلیپ مستند یزد به همراه گزارش نشست‌های پیشین «تابا» در اتاق مدیرکل میراث فرهنگی یزد پخش می‌شود و مهندس سیدحمید کلانتری، بزرگترین نعمت را برای یزد، برف می‌داند و سخن را از هوای برفی آغاز می‌کند: بافت و آب مهم‌ترین بحث یزد است. یزد، شهر تاریخی است نه که این شهر دارای بافت تاریخی باشد. باید بافت را به یزد توسعه دهیم. معماری مدرن، باید از ارزش‌های تاریخی و روح بافت تأثیر پذیرد. اما چگونه؟ استانداری، شهرداری، میراث فرهنگی و دانشگاه، پایه‌های اصلی حفاظت از بافت هستند و «تابا» نگاهی از بخش خصوصی است که مشارکت مردم را به جریان می‌اندازد. تا مردم، زندگی در بافت را ارزش بدانند و ارزش فرهنگی، معنوی و اقتصادی آن را بدانند. اما باید ابتدا منزلت زندگی در اینجا را در جامعه معرفی کنیم.

مهندس محمدرضا سیدحسینی که سال‌های پیش مدیرکل میراث فرهنگی یزد بوده است، می‌گوید: مردم با سال‌های پیش تفاوت اساسی پیدا کرده‌اند. در آن سال‌ها مردم عقیده‌ای به این بافت نداشتند اما اکنون انگیزه پیدا کرده‌اند و خود، مانع تخریب‌ها می‌شوند.

مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری یزد نیز عقیده دارد: باید ساکن محله را به بافت برگرداند و کاری کرد که دیگران نیز از بافت نروند. همه باید به حمایت بیایند؛ اهل قلم نیز. مانند رودکی که با شعرش، پادشاه را به بخارا بازگرداند.  معضل یزد آن است که نه شهری بزرگ است نه کوچک. یزدی‌ها دوهزار هکتار بافت را نگه داشتند. اما آیا شورای شهرسازی، تعریف مشخصی از بافت قدیم دارد؟ که مصوبه آن کوچه‌های 6 متری است؟

مهندس محمدمهدی شرافت می‌افزاید: موجب افتخار است که آنچه امروز، اساتید و صاحب‌نظران از ارزش بافت می‌گویند، یزدی‌ها هزاران سال پیش باور داشتند. و ما می‌توانیم آن را از پایه و مهدهای کودک، سپس دبستان‌ها و دبیرستان‌ها نهادینه کنیم. برخی ارزش‌ها، تنها ویژه‌ی شهر نیست که این استان، تاریخی است. سمن‌ها باید مقیاس استانی داشته باشند. مسئولیت ما خارج از چند هکتار بافت شهری است. تخریب یک گوشه پرت از این استان تاریخی نیز، قابل تحمل نیست.

مهندس سیدهادی رضوی که سخاوتمندانه دغدغه‌ها و برنامه‌های تابا را همراهی می‌کند، می‌گوید: یک نظام مولّد، بافت را تولید کرد و اصل ماجرا، برگشتن به آن است؛ نه فقط به شئون معماری. حتی موضوع آب‌رسانی به یزد نیز بدون مطالعه قنات، ممکن نبوده و کار آب‌رسانی، بی‌نیاز از بافت نیست. باور به گذشتگان، چاره راه است. آنچه در بافت تاریخی وجود داشته، به کار امروز نیز می‌آید. اگر مسیر درست طی شود، به حفظ محیط‌زیست و احیای قنات نیز منجر می‌شود. به چه بهانه‌ای این بافت ارزشمند تخریب می‌شود؟ به بهانه‌هایی مانند خدمات‌رسانی. اما مثالی قضیه را روشن می‌کند. قوی‌ترین تیم آتش‌نشان تنها تا طبقه دوازدهم می‌تواند ارائه خدمات دهد. حضور هلی‌کوپتر نیز تا شعاع مناسبی ممکن است. اما در شهری مانند تهران، بدون اطلاع‌رسانی در این مورد به مردم، تا طبقه‌های بالاتر هم مجوز ساخت می‌گیرد. و هر روز مجوزهای جدید برای ساختمان‌های بلندتر صادر می‌شود. در حالی که بافت تاریخی به بهانه عدم امکان خدمت‌رسانی، خراب می‌شود.

در این لحظه، مهندس سیدحسینی، معاون عمرانی استاندار، برای پیگیری وضعیت استان در نتیجه‌ی بارش برف، نشست را ترک می‌کند.

مهندس امیری اردکانی بیان می‌کند: همانطور که هر موجود زنده‌ای تغییر می‌کند، شهر نیز موجودی ارگانیک و در حال تحول و تغییر است. برای مرمت یک خانه هم حتی، باید به همه عناصر شهری توجه کرد. باید همه را در ارتباط با هم و با نگاه پدیدارشناسانه دید. تبلور خانه و انعکاس آن در شهر، نشان از لزوم توجه به این نکته است که شهر را باید زمانی-مکانی نگاه کرد. اکنون مرمت‌های بی‌حساب و بی‌اصول، چه بر سر بافت آورده؟ فرهنگ باید مرمت شود. و این با تبیین تغییر و تحولات و جهت تحولات ممکن است. در نقاشی کودکان امروز، سقف تمام خانه‌ها شیب‌دار است؛ این کوتاهی ماست که آن‌ها را با فرهنگ آشنا نکردیم.

در ادامه معاون میراث فرهنگی یزد، مهندس سامان کارگر پیشنهاد می‌دهد که در کنار واحد روابط‌عمومی تابا، کمیته آموزش، پژوهش، مرمت و احیا تشکیل شده و برای تمام گروه‌های مخاطب خاص مانند مسئولان، مردم (بومی و غیربومی)، کارشناسان و به طور کلی، مؤثرین و متأثرین برنامه‌ریزی انجام شود.

سپس دکتر مهدی صادق‌احمدی این پرسش را مطرح می‌کند که وظیفه تاریخی ما چیست؟ شرایط امروز یزد، باعث شده به آن بپردازیم. همه نگاه‌ها به این شهر است چرا که بقیه از بین رفته است. ماجرای امامزاده جعفر، شبکه‌ای از انسان‌های آگاه بود و الگوی بافت داشت. به کمک و در حمایت از افرادی که در آن مکان تولد یافته، در آنجا ازدواج کرده و اصرار داشتند تا پایان عمر در آنجا بمانند.

دکتر حمیدرضا بیگ‌زاده نیز که نخستین بار است که در نشست تابا حضور می‌یابد، می‌گوید: من به وسیله بیلبوردها و استندها با «تابا» آشنا شدم و خرسند از اینکه هنرمندانه و زیبا و باکیفیت بود. حال اگر از سرفصل‌ها فراتر رویم، باید گفت: بافت، ساختاری فراتر از جمع اجزای متشکل بوده و مهم‌تر از بافت، شهر تاریخی است. فرهنگ، جان‌مایه‌ی بافت است؛ فرهنگ گذشته ما مولّد بوده و اکنون، مخرّب است. اندازه شهر، معیار دارد. توسعه سرطانی شهر یزد از آن آفات است و آن نگاه عامیانه. من یزدی نیستم و ساکن یکی از محلات قدیمی‌ام. ولی می‌فهمم که وقتی یک یزدی، محل زندگی‌ام را می‌‌پرسد، نگاهش عوض می‌شود و می‌گوید: «خدا قسمت کند، نجات یابید» نگاه عامیانه، کار، دست بافت می‌دهد. واقعیت تلخ این است که با این همه استاد و دانشجوی معماری و شهرسازی، در وضعیتی نازل، در فقر معماری و شهرسازی به سرمی‌بریم. که دو آفت، تهدیدی بر آن است: تصنع و سوداگری؛ که هرجا رخنه کند، ارزش‌ها را دگرگون می‌کند. «تابا» باید به چگونگی اجرای ایده هم بسیار توجه کند تا به اشتباه دیگران دچار نشود.

مهندس سیدمحمدرضا فهیمی به یک پرسش مهم اشاره می‌کند. اینکه: به چه شکل، باید وارد بافت شویم. حتی از دید عابران و هم ساکنان. و اینکه سرمایه‌گذار تا چه حد حق دارد. و ما باید به چه شکل کار کنیم که مداوم باشد. در بین موافقان حفظ بافت نیز حتی تفاوت بسیار است و توافقی که وجود ندارد از نقاط کور است. احیا مقدم بر مرمت است. باید ارتباط جامعه‌شناسانه با معمار و مردم برقرار کرد.

وی می‌افزاید: بخش گردشگری بسیار متفاوت از میراث فرهنگی است. حتی جنسشان با هم متفاوت است. وقتی برنامه‌ها متمایل به گردشگری می‌شود، هویت از بین می‎‌رود. وقتی متمایل به میراث فرهنگی است، سرمایه‌ها را فراری می‌دهد.

مهندس سیدمنصور علاقه‌بند نیز خاطرنشان می‌کند: اگر یک شبکه مرکزی، متشکل از سمن‌های میراث فرهنگی در این موضوع فعالیت کند، موفق خواهد بود.

در پایان، مهندس سیدحمید کلانتری از بحث‌ها نتیجه‌گیری می‌کند. همچنین تشکیل گروه‌های آشنا با بافت، آموزش به کودکان و نوجوانان و اجرای طرح بافت‌گردی برای مردم، برگزاری جشنواره احیای بافت و سمینار تخصصی از طریق تشکیل دبیرخانه دائمی شهر تاریخی از پیشنهادهای استاندار اسبق یزد برای احیای شهر تاریخی یزد است.

حمیدرضا صالحیه یزدی،ایده‌پرداز طرح و مدیرعامل تابا نیز از دغدغه‌های تابا می‌گوید: اگر مردم بدانند که این ثروت ملی است، ارزش واقعی مادی و معنوی آن را خواهند دانست. اینها فقط خشت و گل نیست. درد این است که خیلی‌ها اینگونه می‌بینند. اما بسیاری از صاحب‌نظران امروز به باور درست رسیده‌اند و احساس من این است که «تابا» می‌تواند تفکر بسیاری از افراد را در این حوزه سال‌ها جلو ببرد. افرادی هستند که سرمایه‌ای دارند و می‌خواهند برای دل و رضایت خاطرشان، خرج کنند. ما می‌توانیم آن‌ها را هدایت کنیم. هدف ما القای این باور به مردم است که می‌توانید تکه‌ای از تاریخ را در اختیار بگیرید. وظیفه‌مان هم اطلاع‌رسانی و فرهنگ‌سازی است و دغدغه حفظ بافت را داریم اما دانش آنچه را که در بافت، باید انجام داد، نداریم و از متخصصان درخواست داریم به ما راه‌کار ارائه کنند تا مانند بسیاری از کسانی که در بافت، کاری انجام داده‌اند سرمایه‌گذاریِ ما مخرّب نباشد. از ما خواستند در فضای ساده‌تر جلسات را برگزار کنیم. اما این بافت، کهنه نیست و باید طراوت و تازگی‌اش حفظ شود. گل نرگس نیز نماد «تابا»ست. خانه قدیمی، باید بوی تازگی گل را داشته باشد.

سومین نشست تابا به پایان می‌رسد. همه‌‌ی قصه، عطر تازگی بود و روحی که با نگاهی تازه و با رویکردی نو به کالبد بی‌روح و سبک فراموش شده‌ی خانه‌های باشکوه خشتی می‌بخشد. که با هنر و عطر روح‌بخشِ زیبایی و باور به آن می‌تواند احیا شود. همه‌ی قصه، عطر نرگس بود و نگاهی که به آن شد؛ میهمانانی که با شوق در انتظارش بودند و با لبخند پذیرایش شدند. کسانی که آن را به سختی پذیرفتند، جاگذاشتند و گفتند نباشد و آن‌ها که گل‌های برفیِ را در انتظار احترام و خوشامد و پذیرفتن نگاه و دیدگاه کارشناسی‌شان منتظر گذاشتند تا یخ بزند...

و من به «بخارا»ی خاموش می‌اندیشم که می‌شود با نگاه تازه‌ی ما تغییر منزلت یابد و بزرگان نیز آن را به منزلگه خویش برگزینند:

بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی/

 ریگ آموی و درشتی راه او / زیر پایم پرنیان آید همی/

ای بخارا! شاد باش و دیر زی/ میر زی تو شادمان آید همی/

 میر ماه است و بخارا آسمان/ ماه سوی آسمان آید همی/

آفرین و مدح سود آید همی/ گر به گنج اندر زیان آید همی

مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید

 
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا