(حمیدصادقی مقدم)

خر دانا (شعرطنز)

روزی زرهی گذر کردم

برنره خری نظر کردم

دیدم که لم داده کناری

نزدیک تنش خزید ماری

گفتم نفهم، مار ندیدی؟

راحت لمیدی نپریدی!

گفتا چرا من مار دیدم

اما حقیقت  نترسیدم

داند به او کاری ندارم

آهسته رود از کنارم

هرگز نزند نیشش بر من

اونیش زند بر تن دشمن

گفتم عجب خر باحالی

پالونت کنم شیک وعالی

احسنت به تو، خر دانا

داناتر از آدم نماها

توضیح: این شعر طنزرابرای کسانی گفتم که به حقوق خود قانع نیستند. روز روشن جلوی چشم مردم سرقت می کنند، از بیت المال به هر طریق ممکن می برند. حق دیگران را ضایع می کنندواصولا اعتقادی به حق الناس ندارند اما سادیسم شرارت ومردم آزاری دارند. لذادر لباس آدمیت هر حرکت زشت وناپسندی از آنها سر می زند وبه قدری نفهمند که خر برآنها برتری دارد. 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا