من اکنون به پشت سر می نگرم و به پنجاه سال زندگی می اندیشم. سپس به پیش رو می نگرم و به آنچه باقی مانده است

ای که پنجاه رفت و در خوابی

مگر این پنج روزه ...!

 

نیم قرن گذشت! بیست و چهارم مهر ماه 95 که رسید من پنجاه ساله شدم و بی تردید بهره بیشتر من از زیستن سپری شده است. من اکنون به پشت سر می نگرم و به پنجاه سال زندگی می اندیشم. سپس به پیش رو می نگرم و به آنچه باقی مانده است. چقدر رد پای من در این پشت سر و در جامعه ای که زیسته ام باقی مانده است. چه اندازه از این رد پا روشن است و چه اندازه از آن تاریک؟ رد پای من در مسیری که پیش روست چه اندازه روشن و چه اندازه تاریک خواهد بود؟ سهم من در ساختن جهانی که زیستن همگان در آن دلنشین تر باشد چه اندازه بوده است و چه اندازه خواهد بود؟ این پرسش ها سخت مرا دلمشغول ساخته است. فرصتی باقی نیست و من باید سهم خودم را بپردازم. خداوند از هر کس به اندازه وسعش سئوال خواهد کرد و وسع من چیزی نیست جز قلمی که گاه به شعر و گاه به نثر می چرخد. تصمیم دارم از امروز تا پایان عمر با همین بضاعت اندک، هر روز چیزی بنویسم و حرفی بزنم و به خودم و همه آنانی که سخنم را می شنوند و می خوانند، همه روزه یادآوری کنم که باید سهمی داشته باشیم در ایجاد جهانی پر از زیبایی و آرامش و دوستی و مهربانی و خوبی و پاکی. باید به اندازه وسع خودم یعنی قلمی که خداوند در دستانم نهاده است رد پایی روشن تر از گذشته پشت سرم باقی بگذارم.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا