زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

نمي‌دانيد چقدر از چاي نطلبيده و محبت ناگهاني «بانو» ترس همه وجودم را مي‌گيرد. زيرا هنوز چاي از گلو پايين نرفته كه اوامر «ملوكانه» ليست شده يا خبر هزينه‌آوري در راه خواهد بود. حدسم درست بود چون استكان به وصال نعلبكي نرسيده بود كه فرمودند: يك كاري براي فرزند عزيز كرده‌شان پيدا كنم. البته با چندتا متلك و ديگران را به رخ زبان‌دراز كشيدن.
گفتم: برود معلم شود.
گفت: من وتو چه خيري ديديم.؟
گفتم: شركت بزند.
گفت: كو سرمايه؟
گفتم: برود هنرش تكميل كند، حرفه‌اي دنبال كند پول درآورد.
گفت: بچه‌ام را كه از سر راه نگرفتم خيلي ترقي كند تو سالن در نيومده كتك را خورده صدتا فحش هم شنيده!!.
گفتم: هان برود فوتبال بازي كنه كه متوجه نشدم چطور سيني چاي معلق زنان به سرم خورد از آشپزخانه داد و فرياد رسيد، گزارش تفحص و تحقيق مجلس از فوتبال را نخوانده‌اي صد تا عيب روي بچه‌ام مي‌گذارند براي اينكه جو عوض شود و عصبانيت ايشان كم شود مزاح كردم و گفتم برود كانديداي مجلس شود شايد خونه و ماشين و مدارك عالي تحصيلي و مسافرت به خارج و نام و نان نصيبش بشود!!
ناگهان ديدم دنيا پيش چشمم سياه شد نفهميدم چي به سرم خورد؟ فقط شنيدم يكي مي‌گويد: بابا پنجاه نفر صلاحيت‌دار رفتند به مجلس، بي‌صلاحيت درآمدند بعد جواب مردم را چي بدم چه عيبي مي‌گذارند روي بچه‌ام؟ بالاخره نفهميدم، چي به سرم خورد فعلا دنيا پيش چشمانم سياه شده است...!!

زبان‌دراز

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا