زبان دراز هفته نامه آيينه يزد

حکایت دارا و مرفه بودن معلمان 

در ادامه قصه‌گویی‌های خان عمو یادم می‌آید می‌فرمودند: یکی از آشنایان با علیامخدره همسر بانو بر سر مالیه دنیا مجادله می‌کردند آن آشنا به همسر بانو می‌گفتند که اینقدر فقر مرا به رخ من نکش. می‌دانی فقط تو به تنهایی طلبکار من هستی؟ خودت هم چندین میلیون صداق و مهریه از من طلب داری اگر نقد شود پولدار می‌شوی. قصه تمام شد فقط چون داستان باید نتیجه اخلاقی داشته باشد عرض کنم معلمان عزیز ببخشید اگر یک نفر ناله کرد و نداری و فقر را به رختان کشید بلافاصله بر روی مبل راحتی نشسته پا روی پا انداخته باد درغب‌غب بیاندازید و بگویید ما بانک داریم که به چند تا که جرات اسم بردنشان را هم نداریم وام دادیم پول‌ها را مسترد ننمودند، صندوق ذخیره داریم که سهامدار نفت و آن دکل مشهور است فقط باید نقد شود امّا اگر بشود چه می‌شود؟ ما داریم و دارا هستیم آن هم آدابی دارد. پولداری فقط یک شرط دارد که بماند برای بعد!!

زبان دراز

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا