روزی که شوق خرما فروش شد یا به روایتی شوق تمار !!

محمد رضا شوق الشعراء

روزی که خرما فروش شدیم
هنر و تخصص ما زیان دیدن است
خبر بیاری و قلم فروشی بهتر است یا خرما فروشی!؟

شنبه صبح که رایانه سوخته بود و رایانه نداشتیم، یک نفس راحتی کشیدیم و به جای پشت رایانه نشستن و نوشتن، رفتیم پیاده روی و در بازگشت از پیاده روی صبحگاهی، کنار خیابان، دو نفر را با یک وانت پر از رطب دیدیم که از «بم» برای فروش «رطب» به یزد آمده بودند و حال برای رطب هایی که آورده بودند مشتری نداشتند. هوا گرم بود و رطب ها خریدار نداشت و آن دو مرد میانسال، که با هزار امید به یزد آمده بودند اینک امیدشان سخت ناامید شده بود و حال زار و قیافه های آفتاب سوخته شان دل آدم را به درد می آورد.
یکی از آن دو مرد که مسن تر بود و پایش می لنگید، از زلزله بم و زیر آوار ماندن گفت، از تلخی و تاریکی و ترس آوار گفت و داغش باز تازه شد و گریست، دقایقی از وضعیت و بازار خراب شده رطب گفت، گفت که بدلیل مسائل پیش آمده در کشورهای عربی، امسال رطب صادر نشده و نخل داران و رطب داران کلی دچار ضرر و زیان شده اند، می گفت و زیر چشمی مواظب بود که یکدفعه ماموران شهرداری از راه نرسند و بساطش را جمع نکنند! می گفت چند ساعت اینجا ایستاده اند و اما زطبی نفروخته اند، می گفت که نمی داند در کدام نقطه شهر بایستند و رطب بفروشند، می گفت که میدان داران میدان میوه و تره و بار می خواستند بسیار زیر قیمت و ارزان رطب هایشان را بخرند، می گفت شب عیدی بدجوری روی پول فروش رطب ها حساب باز کرده بودند، می گفت که فکر نمی کردند که اینجوری در راه بمانند و راه پس و پیش نداشته باشند، و ناگهان مرد بغضش شکست و...!
پرسیدیم چقدر رطب داری و اگر چند بفروشی ضرر نمی کنی!؟ و مبلغی را گفت و ساعتی بعد ما رطب داشتیم و آنها در راه بازگشت به بم بودند، و اینگونه بود که ناگهان ما ماندیم و جعبه ها و بسته های رطب! گفتیم مقداری از رطب ها را پنجشنبه آخر سال خیرات مادر مرحوممان می کنیم، و مابقی را سر فرصت می فروشیم، اما اگر هوا گرمتر می شد و اگر نمی توانستیم رطب ها را بفروشیم و یا اینکه یخچالی برای نگهداری آن پیدا کنیم، کلی ضرر و زیان می کردیم، موقعی که داشتیم رطب ها را می خریدیم به خنده و شادی آن دو  نخل دار نگاه می کردیم و به سود و زیان آن کار فکر نکرده بودیم، و حال نیز فکر نمی کنیم و بجای نوشتن، راه می افتیم رطب فروشی و می دانیم که موفق نمی شویم، چرا که بر خلاف نوشتن و وب داری، خرما فروشی، تخصص و عرضه می خواهد که ما نداریم!
وقتی دیروز ظهر هوا ناگهان سرد شد خوشحال شدیم که رطب هایمان خراب نمی شوند، و اما اگر هوا اینگونه که هست نماند!؟
تبصره اول: میوه فروش محله صادقانه پیشنهاد داد تا سردخانه ای اجاره کرده و رطب ها را تا ماه رمضان نگه داریم و چند برابر سود ببریم، و ما خندیدیم و او گفت خیلی ها از راه جنس در سردخانه نگهداشتن سود می برند و نان می خورند و گفت که حالا در سردخانه ها جای خالی نیست و اینهفته که پرتقال ها از انبارها بیرون می آیند سردخانه ها خالی می شوند و ...
تبصره دوم: دوستان و آشنایان و دشمنان و مخالفان اگر رطب خوب و ارزان می خواهند تا در آخرین پنجشنبه سال برای اموات خود خیرات کنند، با ما تماس بگیرند
تبصره سوم: رطب فروشی از خبر فروشی و ... بهتر نیست!؟
تبصره چهارم:

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا