مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی
غزلی از وحشی بافقی : آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست..........گو مهیا شو که می باید به سد حیرت نشست
...
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی
غزلی از وحشی بافقی :از تو همین تواضع عامی مرا بس است ...........در هفتـه ای جـواب سـلامی مرا بـس اسـت
...
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی
غزلی از وحشی بافقی :ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست .............ذره ای در سـایه خـورشـیـد تـابـان آمـدسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :هنوز عاشقیو دلرباییی نشدست...هنوز زوری و زور آزماییی نشدست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست..........زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست........زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :بگذران دانسته از ما گر ادایی سرزدست......بوده نادانسته گر از ما خطایی سرزدست
مولاناکمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست..............بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست
مولانا کمال الدینی (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :بگذشت دور یوسف و دوران حسن تست .....هر مصر دل که هست به فرمان حسن تست
مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :وداع جان و تنم استماع رفتن تست .....مرو که گر بـروی خـون من بـه گردن تـسـت
مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :بهر دلم که درد کش و داغدار تست......داروی صــبــر بـــایــد و آن در دیــار تــســت
مولانا کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ...
غزلی از وحشی بافقی :گرد آن خانه بگردم که در او خلوت تست.........سگ طالع شومش کیست که همصحبت تست
...
غزلی از وحشی بافقی :به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست .......وفــا مـصــاحــب دیـریـنـه مـحــبــت مـاســت
...
غزلی از وحشی بافقی :ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست.....جان فدایش که به خون ریختن من برخاست
...
غزلی از وحشی بافقی :در دل همان محبت پیشینه باقی است......آن دوستی که بود در این سینه باقی است
...
غزلی از وحشی بافقی :ابر است و اعتدال هوای خزانی است ............ســاقـی بــیـا کـه وقــت مـی ارغــوانـی اســت
...
غزلی از وحشی بافقی :یار ما بی رحم یاری بوده است .......عشـق او بـا صـعـب کاری بـوده اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست .........عـذری که او نخـواسـت، تـبـسـم ، نهفتـه خـواسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :خوار می کن ، زار می کش، منتت بر جان ماست ....خــواری ظــاهـر گــواه عــزت پــنـهـان مـاســت
...
غزلی از وحشی بافقی :طراز سبزه بر گلشن عذار خوش است.........معین است که گلشن بـه نوبهار خوش است
...
غزلی از وحشی بافقی :عتاب اگر چه همان در مقام خونریز است.......ولـیک تـیغ تـغـافـل نـه آنـچـنـان تـیـز اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است.........سـخـن بـه رمز بـگویم که غیر، غـماز اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است ...........یـک مـنـزل از آن بــادیـه عـشـق مـجــاز اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است.........ســلــخ مــاه دگــر و غــره مــاه دگــر اســت
...
غزلی از وحشی بافقی :در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است ................ بـر حـذر بـاش در این راه کـه سـر در خـطـر اسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :لطف پنهانی او در حق من بسیار است ..........گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
...
غزلی از وحشی بافقی :یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست...........خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
...
غزلی از وحشی بافقی :این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست ..........آرزو بـخـش دل انـدوهگـین مـن کـجـاسـت
...
غزلی از وحشی بافقی :کسی خود جان نبرد از شیوه چشم فسون سازت...............دگر قـصـد کـه داری ای جـهانی کـشـتـه نازت
...
غزلی از وحشی بافقی :ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب .............وصـیت می کـنم بـاشـید از من بـا خـبـر امـشـب
...
غزلی از وحشی بافقی :مژده وصل توام ساخته بیتاب امشب.............نـیـسـت از شـادی دیـدار مـرا خــواب امـشـب
...
غزلی از وحشی بافقی :گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب..............چـو شـیدایی بـبـینـد هـیچ یاد مـا کـنـد یا رب
...
پنجشنبه 11,سپتامبر,2025